فرار از عزرائیل
نگریستنِ عزرائیل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و
تقریر ترجیحِ توکل بر جهد و قلّتِ فایده جهد
مردی وحشتزده و مضطرب به بارگاه سلیمان(ع) وارد میشود و از او میخواهد که باد را فرمان ده مرا به هندوستان ببرد؛ زیرا از نگاه هولناکی که عزرائیل بر من افکند، سخت بیمناکم. سلیمان او را اجابت میکند و در ملاقاتی با عزرائیل از وی سبب خشم او را نسبت به آن مرد جویا میشود. عزرائیل پاسخ میدهد که خداوند امر فرموده بود تا جان او را در هندوستان بستانم و هنگامی که او را در اینجا دیدم از تعجّب در وی نگریستم که چگونه یک روزه میتواند به هندوستان برود؟ سِرّ سخن آن است که تدبیر آدمی در حذر از تقدیر حاصلی ندارد.
- زادمردی چاشتگاهی در رسید در سرا عدل سلیمان در دوید
آزاد مردی بامدادان هراسان و شتابزده به بارگاه سلیمان(ع) وارد شد.
- رویش از غم زرد و هر دو لب کبود پس سلیمان گفت: ای خواجه چه بود؟
رنگ چهره او از اندوه به زردی گراییده و لبهایش از شدّت ترس کبود شده بود. سلیمان از او پرسید: ای مرد محترم، چه اتّفاقی افتاده است؟
- گفت: عزراییل در من این چنین یک نظر انداخت پر از خشم و کین
آن مرد گفت: عزرائیل با خشم و غضب و نفرت به من نگاه کرد.
- گفت: هین! اکنون چه میخواهی؟ بخواه گفت: فرما باد را ای جان پناه!
سلیمان(ع) گفت: اکنون چه میخواهی؟ مرد گفت: ای جانپناه، به باد فرمانی بده.
- تا مرا زینجا به هندستان بَرَد بو که بنده کآن طرف شد، جان بَرَد
که مرا از این مکان به هندوستان ببرد، شاید بتوانم از دست عزرائیل بگریزم.
- نَک ز درویشی گُریزاناند خلق لقمه حرص و اَمَل زآناند خلق
اینک مردم از فقر و تهیدستی، چه به مفهوم ظاهری آن و چه به معنایِ عرفانی آن، میگریزند؛ بنابراین مانند لقمهای در دهان حرص و آرزوهای دور و دراز گرفتار میآیند.
- ترس ِ درویشی، مثالِ آن هراس حرص و کوشش را تو هندستان شناس
ترس از فقر و درویشی مانند هراسی است که آن جوان از مرگ داشت و حرص و کوشش برای دستیابی به امیدها و آرزوهای دور و دراز، مانند هندوستان است که آن جوان با شتاب
به آنجا پناه برد؛ امّا فرار او سودی نداشت و مرگ طبق مشیّت الهی به سراغ او آمد؛ بنابراین فرار از حقایق و پناه جستن به لذایذ دنیوی و حرص برای کسب این گونه امور همان قدر بیهوده است که کوشش آن جوان.
- باد را فرمود تا او را شتاب بُرد سویِ قعرِ هندستان بر آب
سلیمان(ع) به باد دستور داد تا او را به سرعت به دورترین نقاط هندوستان بُرد.
- روزِ دیگر وقتِ دیوان و لِقا پس سلیمان گفت عزرائیل را
روز بعد هنگام بار عام و دادرسی، سلیمان(ع) عزرائیل را مورد خطاب قرار داد.
- کآن مسلمان را به خشم از بهرِ آن بنگریدی، تا شد آواره ز خان؟
و گفت: نگاه خشمآگینی که به آن مرد مسلمان افکندی برای آن بود که آوارهاش سازی؟
- گفت: من از خشم کی کردم نظر؟ از تعجّب، دیدمش در ره گذر
عزرائیل گفت: نگاه من خشمگین نبود، از اینکه او را در این مکان دیدم، متعجّب شدم.
- که مرا فرمود حق، که امروز هان! جان او را تو به هندستان ستان
زیرا از درگاه حق فرمانی رسید که امروز جان این جوان را در هندوستان بستان.
- از عجب گفتم: گر او را صد پَر است او به هندستان شدن دُور اندر است
چون او را اینجا دیدم، اندیشیدم که اگر صدها پر داشته باشد، نمیتواند امروز در هندوستان باشد.
به نقل از شرح مثنوی با نگاهی تطبیقی به مبانی نظری. ناهید عبقری. فرار از عزرائیل
غزلیات شمس تبریزی
رندان سلامت میکنند جان را غلامت میکنند
مستی ز جامت میکنند مستان سلامت میکنند
در عشق گشتم فاشتر وز همگنان قلاشتر
وز دلبران خوش باشتر مستان سلامت میکنند
غوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر مستان سلامت میکنند
افسون مرا گوید کسی توبه ز من جوید کسی
بی پا چو من پوید کسی مستان سلامت میکنند
ای آرزوی آرزو آن پرده را بردار زو
من کس نمیدانم جز او مستان سلامت میکنند
ای ابر خوش باران بیا وی مستی یاران بیا
وی شاه طراران بیا مستان سلامت میکنند
حیران کن و بیرنج کن ویران کن و پرگنج کن
نقد ابد را سنج کن مستان سلامت میکنند
شهری ز تو زیر و زبر هم بیخبر هم باخبر
وی از تو دل صاحب نظر مستان سلامت میکنند
آن میر مه رو را بگو وان چشم جادو را بگو
وان شاه خوش خو را بگو مستان سلامت میکنند
آن میر غوغا را بگو وان شور و سودا را بگو
وان سرو خضرا را بگو مستان سلامت میکنند
آن جا که یک باخویش نیست یک مست آن جا بیش نیست
آن جا طریق و کیش نیست مستان سلامت میکنند
آن جان بیچون را بگو وان دام مجنون را بگو
وان در مکنون را بگو مستان سلامت میکنند
آن دام آدم را بگو وان جان عالم را بگو
وان یار و همدم را بگو مستان سلامت میکنند
آن بحر مینا را بگو وان چشم بینا را بگو
وان طور سینا را بگو مستان سلامت میکنند
آن توبه سوزم را بگو وان خرقه دوزم را بگو
وان نور روزم را بگو مستان سلامت میکنند
آن عید قربان را بگو وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو مستان سلامت میکنند
ای شه حسام الدین ما ای فخر جمله اولیا
ای از تو جانها آشنا مستان سلامت میکنند
غزلیات شمس تبریزی ؛ مستان سلامت می کنند ؛ با صدای محمدرضا شجریان ؛ به انتخاب ناهید عبقری و انتشارات بانگ نی
شرح مثنوی. شیر و نخجیران
- طایفه نخچیر در وادیِّ خوش بودشان از شیر دایم کش مکش
در مرغزاری سبز و خرّم، وحوش با شادمانی و آسایش تمام میزیستند. آب و هوای خوب و طبیعت دلکش شرایطی بس مساعد و فرحبخش را برای آنان فراهم آورده بود؛ امّا وجود شیری در آن حوالی موجب کشمکش و دغدغه خاطر آنان بود.
- بس که آن شیر از کمین می در ربود آن چرا بر جمله ناخوش گشته بود
چون شیر همواره در کمین بود و به ناگاه یکی از آنان را میربود و طعمه خود میساخت، چراگاه سبز و خرّم با تمام زیباییهایش برای آنان ناخوشایند به نظر میرسید.
- حیله کردند، آمدند ایشان به شیر کز وظیفه ما تورا داریم سیر
در نتیجه تدبیری اندیشیدند و به شیر گفتند: بعد از این نیازی نیست که به شکار بیایی، این وظیفه ما است که سلطان جنگل را سیر بداریم.
- بعد از این اندر پیِ صیدی میا تا نگردد تلخ بر ما این گیا
و به او گفتند: جز برای صیدی که روزانه برای تو میآوریم، هیچ تلاشی مکن، تا تو خرسند باشی و ما هم از چراگاه سبز و خرّم خود لذّت ببریم.
جواب گفتنِ شیر نخچیران را و فایده جهد گفتن
- گفت: آری گر وفا بینم نه مکر مکرها بس دیدهام از زید و بکر
شیر پاسخ داد: آری، اگر به عهد خود وفادار باشید و مکر نورزید؛ زیرا در زمانه از این و آن نیرنگِ بسیار دیدهام.
شرح مثنوی. شیر و نخجیران
- من هلاک فعل و مکرِ مردمم من گَزیده زخم مار و کژدمم
من از تزویر و نیرنگ مردم زخمها دیدهام و رنجها کشیدهام.
- مردمِ نفس از درونم در کمین از همه مردم بَتَر در مکر و کین
ترجیح نهادنِ نخچیران توکل را بر جهد و اکتساب
- جمله گفتند: ای حکیمِ با خبر الحذر ، دَع، لیس یُغنی عن قَدَر
وحوش گفتند: ای آنکه بر حکمت و قضای الهی آگاهی، میدانی که چارهاندیشیِ تو، مقدّر الهی را تغییر نخواهد داد و اگر قرار باشد مکری به تو ورزیده شود و این مکر، تقدیر باشد، حذر از آن نتوانی؛ پس حذر را رها کن؛ زیرا حذر، مانع قَدَر نیست.
- در حَذَر شوریدنِ شور و شراست رو توکل کن، توکل بهتر است
پرهیز از تقدیر و چارهاندیشی برای گریز از آن جز شورانیدن درون و نگرانی ثمرهای ندارد و در نتیجه دلشوره ممکن است دست به اعمالی بزنی که شرّآفرین باشد؛ بنابراین عاقلانهتر است که توکل کنی و کار را به کارساز حواله نمایی.
به نقل از شرح مثنوی با نگاهی تطبیقی به مبانی عرفان نظری. ناهید عبقری. شرح مثنوی. شیر و نخجیران. انتشارات بانگ نی
غزلیات شمس
ای لولیان ای لولیان یک لولیی دیوانه شد
طشتش فتاد از بام ما نک سوی مجنون خانه شد
میگشت گرد حوض او چون تشنگان در جست و جو
چون خشک نانه ناگهان در حوض ما ترنانه شد
ای مرد دانشمند تو دو گوش از این بربند تو
مشنو تو این افسون که او ز افسون ما افسانه شد
زین حلقه نجهد گوشها کو عقل برد از هوشها
تا سر نهد بر آسیا چون دانه در پیمانه شد
بازی مبین بازی مبین این جا تو جانبازی گزین
سرها ز عشق جعد او بس سرنگون چون شانه شد
غره مشو با عقل خود بس اوستاد معتمد
کاستون عالم بود او نالانتر از حنانه شد
من که ز جان ببریدهام چون گل قبا بدریدهام
زان رو شدم که عقل من با جان من بیگانه شد
این قطرههای هوشها مغلوب بحر هوش شد
ذرات این جان ریزهها مستهلک جانانه شد
خامش کنم فرمان کنم وین شمع را پنهان کنم
شمعی که اندر نور او خورشید و مه پروانه شد
غزلیات شمس . با صدای شهرام ناظری. به انتخاب ناهید عبقری و انتشارات بانگ نی.
غزلیات شمس . « غزلیات شمس تبریزی » . از زبده ترین و زیباترین غزلیات فارسی، غزلیات شمس مولانا است که به احترام مراد خود بدین نام نهاده است.
داستان شیر و نخجیران
داستان شیر و نخجیران
بیانِ توکل و ترک جهد گفتنِ نخچیران به شیر
قصّه نخچیران و شیر مأخوذ است از کلیله و دمنه ، این داستان و مانند آن را امثال حیوانات نامند و پارهای از اینگونه امثال را مولانا از کلیله اخذ میکند و این کار غیر از سابقه انس او با این کتاب تا حدّی هم به سبب شهرت و قبولی است که کتاب کلیله در محیط قونیه عصر وی داشته است، چنانکه قانعی طوسی شاعر معاصر وی این کتاب را در همین ایّام حدود ۶۵۸ در قونیه به نظم درآورده و در اندک مدّت ترجمههای ترکی آن نیز در قلمرو آلعثمان انتشار یافته است.
داستان متضمّن این تمثیل است که وحوش مرغزار چون به سبب مجاورت و نزدیکی شیر، عیش خویش را منغّص مییابند، از وی میخواهند تا از آنان دست بردارد و آنها در عوض هر روز از بین خویش شکاری را که طعمه وی باشد به نزد او بفرستند و چون شیر به این پیشنهاد رضایت میدهد بر همین منوال عمل میکنند تا اینکه روزی قرعه فال به نام خرگوش میافتد. وی از یاران میخواهد تا در فرستادن او کمی تأمّل کنند و آنها میپذیرند.
چند ساعت از چاشت شیر میگذرد که خرگوش به سوی شیر میرود و به نزد وی میرسد و چون شیر علّت تأخیر را جویا میشود، پاسخ میدهد که یاران برای چاشت امروز، خرگوش دیگری را انتخاب کردند و به همراهی من به درگاه ملک هدیه نمودند. در راه شیری که نزدیک چاهی بود، آن را به جبر از من ستاند و هرچه گفتم که این چاشت ملک است، التفات نکرد. شیر خشمگین از جای بر آمد و گفت: باید که آن شیر گستاخ را به من بنمایی. خرگوش پیش افتاد و شیر را به سر چاهی برد و گفت: اینجا است و چون من از وی میترسم، اگر ملک مرا در کنار گیرد او را به وی نمایم. شیر او را در بغل گرفت و به درون چاه نگریست. عکس خود و آن خرگوش را در چاه دید و یقین کرد که آنجا شیری هست و خرگوشی را که طعمه او بوده است در کنار دارد. خرگوش را بگذاشت و برای مقابله و مبارزه با خصم موهوم، خویشتن را به چاه افکند.
اصل قصّه در کلیله میگوید: خصم ضعیف را نباید حقیر گرفت؛ چرا که خرگوش خُرد هم ممکن است شیر ژیان را به چاه هلاکت افکند؛ امّا مولانا با آنکه در نقل داستان به صراحت مأخذ آن را نشان میدهد، تمثیل مضمون را مخصوصآ در بیان این نکته به کار میبرد که نباید به فسون و تزویر عالمنمایان و دنیاپرستان زاهدنما از راه به در رفت و نباید اجازه داد که قلب زراندودی، آدمی را مفتون و مغبون ظاهر فریبنده خویش سازد و نباید خیال کژ را مجال آن داد تا انسان را به چاه هلاکت بیندازد.
ادامه داستان شیر و نخجیران :
مولانا قصّه را حکایتِ حالِ مخاطب مغروری مییابد که خرگوش ِ نفس، جانِ او را، که قدر و مرتبه شیران را دارد، به زیرکی و تزویر در چاهِ جاه نگونسار میکند و آن کس که جان وی مانند این شیر به ننگِ اغفالِ خرگوش ِ نفس دچار است از فرط غفلت و غرور گهگاه مانند بعضی از رؤسای عامّه این فریب خوردگی و گمراهی خویش را نمیبیند و در عالمِ پنداری که دارد میخواهد که او را به دین و دانش بستایند و به قول مولانا «فخر دین خواهد که گویندش لقب».
با آنکه خرگوش در قسمتی از داستان مولانا مظهر چارهاندیشی است؛ امّا در کلِّ داستان رمز عقل الهامی و عقل وحیی و مظهر رسول الهی است و به همین مناسبت در پایان قصّه هم وحوش را چنانکه اقتضای ارشاد و تعلیم اوست به مجاهده با نفس که نزد صوفیّه و زهّاد همان جهاد اکبر است ترغیب مینماید.
جزئیّات داستان مولانا که حکایت مثنوی را بر خلاف روایت ساده کلیله از قصّههای ضمنی و حوادث فرعی سرشار میدارد، این فرصت را فراهم میآورد تا در طیِّ حکایت، ضمن سؤال و جوابهای مکرّر بین شیر و نخچیران و خرگوش و نخچیران، مسأله توکل و اجتهاد و مسأله علم و الهام را هم مطرح نماید و دامنه بحث را به جبر و اختیار هم بکشاند و طُرفه آن است که در حکایت مثنوی شیر را خشم و طمع با وجود تکیه و اعتمادی که بر عقل و لزوم سعی و اجتهاد دارد، زبون حکم قضا میسازد و نخچیران هم که توکل و تسلیم را تا حدّ جبر پذیرفتهاند، با تمسّک به عقل و چارهاندیشیهای وی که خود نوعی جهد و سعی و به هر حال در ظاهر امر خلاف توکل است، خصم را به چاه هلاکت میافکنند.
تأمّل و تفکر در این داستان و قصّههای دیگری که مولانا در طیّ دفاتر گوناگون مثنوی میآورد، خواننده مشتاق را به ظرایف و دقایق و اسرار سیر و سلوک و مقامات باطنی آشنا میسازد.
ادامه در پُست بعدی
انتخاب از ناهید عبقری، انتشارات بانگ نی
من از کجا پند از کجا . غزلی زیبا از غزلیات شمس با صدای محمدرضا شجریان. به انتخاب ناهید عبقری. انتشارات بانگ نی
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا
|
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا تا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا (غزلیات شمس)
|
ادراک حقایق از افلاطون تا مولانا
افلاطون ؛ (متولّد ۴۲۷ پیش از میلاد، یونان)، وی نخستین فیلسوفی بود که بر اصول نفسانی در علوم ماوراءالطبیعه قدم گذارد. او معتقد بود که در ورای این دنیای مادّی، عالم معقول یا عالم غیب وجود دارد که عقل ما میتواند با نردبان معرفت بدانجا ارتقا یابد. نفس ما پیش از پیوستن به بدن در حال معقول میزیسته و با چشم عقل از فیض دیدار اصول و دستورهای هستی برخوردار شده است و پس از تعلّق به بدن، معقولات عالم بالا را یکسره فراموش نکرده بلکه خاطراتی بسیار ضعیف از عالم مثل در او باقی مانده است. اکنون با رؤیت آنچه از مثل بهرهمند است آن خاطرات را به یاد میآورد. حکمت او مبتنی بر عشق، استدلال و اشراق است.
در ادامه ادراک حقایق از افلاطون تا مولانا ؛ فلسفه نوافلاطونی؛ فلسفه افلاطون چند قرن بعد به صورتی دیگر در اسکندریه مصر ظهور تازهای یافت و به جهان اسلامی وارد شد که به نام فلسفه نوافلاطونی خوانده میشود. فلسفه نوافلاطونی خود کاملا شکل تطوّر یافته افکار و آرای افلاطون بود و جنبهای التقاطی داشت و دربردارنده اندیشه اندیشمندان سَلَف بود. این فلسفه با تعلیمات پلوتینوس که عربها او را «افلوطین» یا شیخالیونانی خواندهاند، شکل روشنتری یافت. مؤسّس این مکتب را آمونیوس ساکاس (Ammonius Saccas) از مردم مصر میدانند که در پایان قرن دوم و نیمه اوّل قرن سوم میلادی در اسکندریه مصر میزیست. از احوال و تعلیمات او چندان آگاهی نداریم و کلّیّه فلسفهای که به افلاطونیان اخیر منتسب است و در واقع باید حکمت اشراق و عرفان نامیده شود مربوط است به پلوتین (Plotin) یا افلوطین نامی، از یونانیان مصر فلوتین یا فلوطینس؛ فیلسوف نوافلاطونی رُم در مصر تولّد یافت، وی را بنیانگذار مکتب نوافلاطونی میدانند. موجودات را جمیعآ تراوش و فَیَضانی از مبدأ نخستین و مصدر کلّ میانگارد و غایت وجود را هم بازگشت به سوی همان مبدأ میپندارد. بر اساس آرای او، هبوط روحانی انسان در سیر نزولی است که از مرتبه عقول، افلاک و عناصر میگذرد و در بازگشت در سیر صعودی، از مرتبه جماد، نبات، حیوان و سپس انسان کامل، به روح الهی در عالم وحدت اتّصال مییابد.
در این مکتب اندیشه توافق میان عقاید دینی و فلسفههای روحانی مختلف دیده میشود. او میگوید: خداوند وجود است و اوّلین صادر از او عقل یا معقولات هستند که نخستین مظهر او هستند. از عقل که صادر اوّل است، نفس صادر میشود که در مقایسه با عقل مانند ماه است نسبت به خورشید و نفس از عقل کسب نور مینماید. ذات احدیّت و صادر اوّل عقل یا عالم معقولات و صادر دوم نفس یا روح اقانیم ثلاثهاند و هر یک به قدر مرتبه خود لاهوتی هستند. عقل واسطه میان ذات احدیّت و نفس است و نفس واسطه میان مجردات و محسوسات میباشد.
هرچه در عالم حرکت دارد، دارای نفس است و نفس کلّ در اجسام و ابدان ظهور یافته و هر یک از آنها به قدر استعداد از آن بهره بردهاند و به این طریق نفوس جزئی صورت پذیرفته است؛ امّا جسم که آخرین و ضعیفترین پرتو ذات احدیّت است، صورتی است که درمادّه قرار گرفته است؛ بنابراین عالم جسمانی بین وجود و عدم است، این است که دائم در تغییر و تبدیل میباشد و در حال کون و فساد است. چون روح یا نفس انسان در قوس نزول از عالم ملکوت به عالم ناسوت آمده گرفتار مادّه شده و به آلایشهای این عالم و کاستی و زشتی آلوده گردیده است، برای اینکه خود را از سقوط در جهان ماده برهاند، باید قوس صعودی طی کند تا به مبدأ نخستین که نفس کلّ است، صعود نماید.
طریق راه یافتن به قوس صعودی نخست تزکیه نفس و پاک شدن از اغراض دنیوی و خواهشهای پست و شهوت و غضب است. در این راه مرد سالک باید سه مرحله هنر، عشق و حکمت را بپیماید.
تعالیم ادراک حقایق از افلاطون تا مولانا طیّ رسالاتی که خود وی جهت پیروانش نوشت تقریر شد و بعدها مجموعه آن رسالات توسط یکی از مریدان وی به نام فرفوریوس صوری (۳۰۰-۲۳۳ م) در طیّ نُه دفتر که هر دفتر شامل شش رساله میشود تدوین گردید و به نام نهگانیها (تاسوعات) خوانده شده است و این حکمت بعدها به حکمای مشائی و بعد به فلاسفه اسکولاستیک اروپا رسید.
ادراک حقایق از افلاطون تا مولانا ناهید عبقری ادامه دارد…
مصاحبه ناهید عبقری با روزنامه شهروند دربارۀ مولانا
روزنامه شهروند
کد خبر: ۱۱۴۱۷۲
تاریخ خبر: ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۳ مهر
عبقری از مولانا میگوید: مصاحبه ناهید عبقری با روزنامه شهروند دربارۀ مولانا
شاعر صلح و سازش
دیری است کخ مصاحبه های متعددی با سرکار خانم عبقری انجام می گیرد. متن زیر مصاحبه ناهید عبقری با روزنامه شهروند دربارۀ مولانا است.
مصاحبه ناهید عبقری با روزنامه شهروند دربارۀ مولانا
حمیدرضا عظیمی | همین چندی پیش بود. سرای اهل قلم؛ برنامه ای برگزارشد که در آن شرح شش جلدی مثنوی معنوی البته با نگاه تطبیق، نوشته ناهید عبقری، رونمایی شد. خود عبقری می گفت کار انتشار کتاب، سال ها پیش تمام شده اما حالا کتاب رونمایی شده است. در آن جلسه نکته جالب این بود که دو شخصیت یکی سیاسی- فرهنگی و یکی بیشتر سیاسی حضور داشتند؛ در آن برنامه هر چند حداد عادل به عنوان رئیس فرهنگستان ادب پارسی در برنامه حضور داشت اما آن روز غلامرضا انصاری در کسوت قائم مقام یک حزب سیاسی بود و شاید علاقه اش به مثنوی او را به این وادی کشانده بود.
ناهید عبقری که خودش تاکید دارد حدود ۴۵ سال بر عرفان مطالعه دارد و حدود سی سال به طور ویژه درباره مولوی و شمس مطالعه کرده است، در لابه لای حرف هایش بر صلح و دوری از خشونت تاکید دارد. او در تعاریف خود مولانا را شاعر صلح و دوستی، معرفی می کند و اندیشه های او را، اندیشه هایی می داند که نیاز مردمان جهان امروز است. اندیشه هایی که می تواند دنیای از هم گسیخته و مملو از تعصبات، را دنیایی بهتر شکل دهد و دنیایی شامل صلح را به ما ارزانی دارد. عبقری مدیر انتشارات بانگ نی هم هست که بیشتر تولیداتش در زمینه مولوی پژوهی است. او اعتقاد دارد باید مولوی را به عموم مردم شناساند. می گوید: اگر برای مردم اندیشه های مولانا را به زبان ساده توضیح دهیم،همه به آن احساس نیاز خواهند کرد. او خود جلسات مثنوی خوانی دارد و به طور معمول جلساتی هم دراین زمینه در دانشگاه برگزار می کند. فرصتی دست داد تا با او به گفت گو بنشینیم. مشروح این مصاحبه ناهید عبقری با روزنامه شهروند دربارۀ مولانا در ادامه آمده است:
داستان های مثنوی به زبان انگلیسی ترجمه شد
مصاحبه ناهید عبقری با روزنامه شهروند دربارۀ مولانا :
شما چندی پیش کتابی به زبان انگلیسی منتشر کردید و برای آن در جهاددانشگاهی مشهد، نمایشگاه و آیین رونمایی گذاشتید، داستان این کتاب چیست؟
واقعیت این است، نام این کتاب را <<Rumi,s Stories>> گذاشتم که به معنای قصه های مولاناست. دلیل اصلی اش هم این است که این کتاب به زبان انگلیسی و مخاطب آن غیر ایرانی است و طبیعی هم بود باید از عنوانی استفاده می کردیم که آنها مولانا را می شناسند. غربی ها به دلایل عدیده به مولانای ما رومی می گویند؛ یکی از دلایلش این است که او اهل بلخ بوده و به قونیه مهاجرت کرده است که در قدیم روم شرقی نام داشت و غربی ها هم مولانا را که در قرن هفتم می زیست و در زمان خودش بسیار معروف بود، به همین نام می شناختند. این واژه در اصل توسط مسلمان ها برای مردم مناطق آناتولی و ترکیه امروز و تا اندلس استفاده می شده و غربی ها هم از همین نام استفاده کردند. می خواهم بگویم درست است که ما جلال الدین محمد بلخی را به نام مولانا می شناسیم اما آنها او را با نام <<رومی>> می شناسند.
مولانا در اصل در سال ۶۰۴ هجری در بلخ به دنیا آمد که متعلق به استان خراسان بزرگ آن زمان بود که زیر مجموعه ای از ایران بود و هست اما بعدها خراسان ما بخش هایی از خود را از دست داد و از دست ما رفت؛ ولی آن زمان که مولانا می زیست تمام آن مناطق به ویژه بلخ در محدوده خراسان بزرگ بود. تحقیقات هم نشان داده است که مولانا خودش را ایرانی می دانست؛ تمام اشعارش که نزدیک حدود ۷۰ هزار بیت است (نزدیک ۲۵ هزار و ششصد و اندی بیت آن در مثنوی آمده است) و غزلیاتش هم حدود ۴۱ هزار بیت را شامل می شود، همه به زبان فارسی است و البته ابیات محدودی هم به زبان عربی دارد. این را باید تأکید کنم که در اشعار مولانا کلمات یونانی هم به کار رفته است یا برخی دیگر از زبان ها که واژه هایش در محل زندگی مولانا یعنی قونیه، مرسوم بوده است. اینها را برای این توضیح دادم که بدانیم با چه کسی روبه رو هستیم؛ هر چند بخشی از مخاطبان شما احتمالا او را می شناسند. این کتاب که ترجمه اش همان داستان های رومی است به زبان انگلیسی منتشر شده و اگر عمری باقی باشد، گروه ما در نظر دارد در آثار بعدی، نام مولانا و جلال الدین محمد بلخی را به غربی ها بشناساند. در ادامه مصاحبه ناهید عبقری با روزنامه شهروند دربارۀ مولانا پرسیده شد:
به هر حال شما کتابی را به زبان انگلیسی نوشته اید؛ باید دلیلی برای این کار داشته باشد؟
اول این که این کتاب تجربه نخست من به زبان دیگر است و توانسته ایم کتابی را در این سطح و با این کیفیت به صورت بین المللی منتشر کنیم. موضوع بعدی درباره دلیل نوشتن کتاب به زبان دیگر است. این یک واقعیت است که اگر همین امروز پیچ تلویزیون را باز کنید و به اخبار شبکه های مختلف بین المللی سر بزنید، با دنیایی عجیب و غریب مواجه می شوید؛ دنیایی که پر از تشتت و تشنج است. من شخصا خیلی اهل تلویزیون نیستم اما گاهی وقتی همسرم اخبار مختلف را تماشا می کند، می بینم که دنیا پر از خشونت شده است. دنیایی امروز ما را احاطه کرده است که نیاز بسیار زیادی به <<انسانیت>> دارد. متاسفانه امروز ما تعصبات بسیار شدیدی را می بینیم که به نام مذهب چه اقداماتی انجام می دهد. موضوع میانمار را ببینید یا عراق یا هر جای دیگر که ترور وجود دارد و خشونت یا هر جایی دیگر که خشونت وجود دارد و همنوع کشی به هر نامی یا با هر تعصبی. اکنون گروه های مختلفی با نام های گوناگون در جهان پیدا شده اند که تعصبات مذهبی را دامن می زنند، فرقی نمی کند که نامش طالبان باشد یا بوکو حرام فرقی نمی کند که در میانمار جنایت کنند یا در افغانستان. اینها جهان ما را جهانی وارونه و دور از ویژگی های انسانی ساخته اند. متاسفانه این فضا اتفاقات غم انگیزی را در جهان رقم زده است؛ به همین دلیل گمانم این بود که می توانیم با شناساندن مولانا به جهان یک قدم هر چند کوچک در مسیر گسترش صلح برداریم.
اندیشه مولانا نیاز امروزی است. در ادامه مصاحبه ناهید عبقری با روزنامه شهروند دربارۀ مولانا ، پرسیده شد:
چرا در این میان مولانا انتخاب شد؟ چرا شخصیت های دیگر را انتخاب نکردید؟
من بیش از ۴۵ سال است که مطالعات عرفانی دارم و شخصیت های مختلف این حوزه را می شناسم و درباره زندگی و احوالاتشان تحقیق کرده ام؛ به ویژه در حدود ۳۰ سال اخیر به طور ویژه بر مولانا و شمس تبریزی تمرکز داشته ام. طی این ۳۰ سال (البته حدود ۲۶ سال است) با تمرکز بر زندگی مولانا و شمس تبریزی به این نتیجه رسیده ام که دنیای امروز و جهان اطراف ما به طور بسیار ویژه به اندیشه های مولانا نیاز دارند. به نظر من مردم دنیای امروز نیاز دارند که اندیشه ای آنها را به هم پیوند دهد تا از این همه از هم گسیختگی و از این همه تشتت و دوری از یکدیگر نجات پیدا کنند. دنیای امروز نیاز دارد بر مبنای عشق و محبت و شفقت پی ریزی شود. من تصور می کنم دغدغه هر کسی که دوستدار صلح و دوستی و رفاقت است؛ همین است که بتواند اندیشه هایی را اشاعه دهد که بتواند پرچمی را در دست داشته باشد. از آنجا که از دل فرهنگ اسلامی و ایرانی خوب ما مولانای عزیز برخاسته، می توان با تمرکز بر اندیشه های او این فرهنگ را در دنیا بازشناسی کرد. این را همه مولوی پژوهان تأیید خواهند کرد که دو کشتی سیال و دو خورشید درخشانی که مثنوی مولانا و اندیشه های او را سیراب کرده اند، قرآن و احادیث و روایات است و این موضوع باید مورد بازخوانی، بازشناسی و بازمعرفی قرار گیرد. من بر این باور هستم که وقتی ما چنین اندیشه قوی و نیرومندی داریم که سایرین هم می توانند از آن بهره ببرند و اتفاقات خجسته ای در آنها بیفتد، چقدر خوب است که بتوانیم در این زمینه کار کنیم و فرهنگ غنی خودمان را بشناسانیم.
در این زمینه آثار دیگر او را هم مورد توجه قرار داده اید؟
بله؛ غیر از این کتاب که به زبان انگلیسی است، دو کتاب از عارف قصه گو بشنو شماره یک و دو که ۱۰ سال پیش به بازار آمد و داستان های رومی هم که درباره اش صحبت کردیم، در واقع ۱۰۲ قصه از قصه های این کتاب ها را گزینش کردیم و در مجموعه خودمان منتشر کردیم؛ از آن سو نماینده ما یعنی آژانس ادبی پل در تهران، به ریاست آقای دکتر جعفری اقدم در داخل و خارج کشور اقدامات را انجام داده است. در ادامه مصاحبه ناهید عبقری با روزنامه شهروند دربارۀ مولانا پرسیده شد:
ویژگی های دیگر این کتاب از نظر خودتان چیست؟
این کتاب با کیفیت بسیار عالی منتشر شده و در تولید آن تعدادی از نگارگران تراز اول همکاری داشته اند. نگارگرانی که خودتان می توانید کارشان را ببینید. اهمیت کار نگارگران این است که به طور ویژه و اختصاصی برای هر کدام از داستان های است کتاب تصور تولید کرده و زمان زیادی هم برای این کار صرف کرده اند. باید توجه داشته باشیم که این کتاب درست است با نام من منتشر شده اما با همراهی دیگر اساتید مراحل آن را انجام داده ام. این را هم باید ذکر کنم که کتاب ۳۸ تابلوی مینیاتور از گروه کنز دارد که دو سال آماده شدنش وقت برده است؛ مضاف بر این این کتاب را به نمایشگاه اخیر فرانکفورت و استانبول بردیم که با استقبال ناشران خارجی روبه رو شد.
شما چندی پیش در سرای اهل قلم با حضور دکتر حداد عادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب پارسی از مجموعه ۶ جلدی شرح مثنوی معنوی رونمایی کردید؛ درباره آن کتاب چه می توان گفت؟
شرح مثنوی مجموعه ای از پژوهش های علمی و روان نویسی شده من است که به شکل دقیق درباره اندیشه های معرفتی مولانا انجام شده است. به هر حال همه می دانند و بارها هم تکرار شده که کتاب معظم مثنوی، کتاب تعلیمی در زمینه عرفان است که مولانا در آن اندیشه های خود را به ما ارزانی داشته است. درواقع این کتاب جامع با نگرش اسلامی دین باور عمیق است که در آن به نقش سازنده آگاهی یعنی تکامل آدمی پرداخته است. در این مجموعه، نوعی جامعه شناسی و خودشناسی از منظر عرفان مورد بررسی قرار گرفته و درواقع آسیب شناسی تعاملات درونی هر شخص با خود و اجتماع او است و در ارتباط با این امر نیز به ساختار وجود انسان اشاره و علل وجود رذایل و نقایص اخلاقی تبیین شده است که با ارایه راهکارهای علمی عوامل لازم برای رشد و تکامل آدمی را برشمرده و با مثال های شیرین به فهم آن کمک کرده است.
۱۲۸ شرح از مثنوی وجود دارد
شرح های دیگر هم درباره مثنوی هست؛ نگاه شما در این مجموعه چه بوده است؟
ببینید! ما دراین شرح عظیم که از ویژگی های منحصر به فردی هم برخوردار است، به وجوه متعدد توجه داشته ایم تا مطابق آنچه پیشتر گفتم، انسان دنیای امروز که هر چیز را در ترازوی خرد و علم وزن می کند، بتواند پاسخ سوالات خود را از طریق عرفان نظری و علمی بیابد. در این زمینه و برای تکمیل این روند، پژوهش های زیادی شده است. ازجمله این پژوهش ها می توان به پژوهش و تأمل در ساختار وجودی انسان و چگونگی سازوکارهای ذهن روان از دو منظر عرفان نظری و متافیزیک اشاره کرد که نتیجه فهم آن، آشنایی با نفس و یا من درون است که زیرساخت کلیه تعاملات اجتماعی هر کس به شمار می آید و درک آن لوازم تعاملی و کمال است. مثنوی برای کسانی که با کلام و روش تعلیمی مولانا خو گرفته اند، کتاب بسیار دل انگیز و جان پروری است؛ اما برای کسانی که در آغاز درک معانی اند، بسیار دشوار است و به سختی می توانند با آن ارتباط برقرار کنند؛ بنابراین خواندن و فهمیدن <<مثنوی معنوی>> برای کسی که با آن آشنایی ندارد، بدون داشتن معلم و راهنما کار بسیار سخت و شاید غیرممکنی به نظر می رسد، به همین دلیل تاکنون حدود صد و هشتاد شرح بر <<مثنوی معنوی>> به زبان های مختلف نوشته و منتشر شده که به مخاطبان کمک کند تا اندیشه های تعلیمی مولانا را بهتر درک کنند و فکر می کنم که کتاب حاضر صد و هشتاد و یکمین شرح بر مثنوی باشد؛ البته نمی توانم این مطلب را با اطمینان بگویم چراکه ممکن است شرحی بر مثنوی در کشوری منتشر شده باشد که ما هنوز از آن مطلع نشده باشیم. در هر حال نکته مهم این است که فهم مثنوی مولانا نیاز به معلم و راهنما دارد، استادی که خود به درجاتی از آگاهی معنوی رسیده باشد. در پایان مصاحبه ناهید عبقری با روزنامه شهروند دربارۀ مولانا پرسیده شد:
نکته خاصی هست که باید درباره مولانا و مثنوی بدانیم؟
مولانا سال پایانی عمر خودش را با یک فاصله یا فترت دو ساله، صرف سرودن منظومه عظیم مثنوی معنوی کرد. در این کتاب در یک نگاه سطحی ممکن است مطالب گسیخته به نظر برسند، در نگاه افراد آگاه، یک رشته یا یک پیوند نهانی در سراسر ۶ دفتر مثنوی مشاهده می شود که چیزی جز سخن همواره و همیشه مولانا که در آغاز مثنوی گفته است، نیست؛ یعنی <<شرح جدایی>>، اینکه ما همان <<نی>> هستیم و از <<نیستانِ وجود>> دور و مهجوریم و سعی و جهد مولانا بر این بوده است که به انسان تفهیم کند که تو این قالب جسمانی نیستی، تو این ظاهری که می بینی نیستی، اینها بخش مادی وجود تو است، بخشی که برای حضور در زندگی زمینی به ناچار از آن برخوردار شده ای و این بخش زمینی و مربوط به عالم ماده است، حقیقتِ تو بخش ناپیدای وجود تو است، بخشی که به آن <<جان>> یا <<نفس ناطقه>> می گویند و از قابلیت عظیمی برخوردار است. می تواند به سوی نور اوج بگیرد و بشود نور محض و می تواند به سوی ماده سقوط کند و بشود ماده محض. در این راستا و برای درک این مفاهیم مولانا راهکارهای عملی دلنشینی را پیشنهاد و بر چگونگی سازوکار آن تاکید می کند. مولانا در مثنوی و در داستان های مختلف، به معجزات متعدد انبیا و خرق عادت اولیا مانند شق القمر پیامبر اکرم(ص)، شکافته شدن نیل توسط حضرت موسی <<ع>> و بسیاری از معجزات و داستان های قرآنی دیگر اشاره می کند که شاید قبول این مطالب برای جوان امروزی که تنها با دیدگاه عقلانی، آن هم <<عقل جزوی>> و زنگارزدایی نشده به مسائل می نگرد، کمی سخت و حتی گاهی غیر قابل قبول باشد. من در این کتاب برای تبیین عقلانی این مسائل از منظر مبانی عرفان نظری بهره برده ام؛ بدین معنا که برای خواننده در جایگاه مناسب و ضروری توضیح می دهیم که هر دانشی قوانین خاصی دارد و متناسب با آن قواعد در حیطه آن علم عمل می کنند، عرفان هم به دو شاخه عملی و نظری تقسیم می شود که عرفان نظری از مبانی خاص خود برخوردار است که خواننده آگاه با اطلاع از آنها بسیاری از امور را بهتر درک می کند و رمز و راز خرق عادت و معجزات را درمی یابد.
مصاحبه ناهید عبقری با روزنامه شهروند دربارۀ مولانا.
مصاحبه ناهید عبقری با روزنامه شهروند دربارۀ مولانا ساعتها به طول انجامید. آنچه خواندید عصاره و فشرده ای از مصاحبه ناهید عبقری با روزنامه شهروند دربارۀ مولانا بود.
کهنترین و معتبرترین نسخه خطّی مثنوی مولوی
حسام الدّین چلبی و سلطان ولد نوشته شده است
در آذرماه سال هزار و سیصد و هشتاد که برای دومین بار سعادت زیارت مقام شمس و تربت مولانا در قونیه نصیبم شد، موّفق به تهیّه نسخه نفیسی از کهنترین و معتبرترین نسخه خطّی مثنوی مولوی شدم که با چاپ و کاغذی نفیس و جلدی مرغوب از طرف وزارت فرهنگ ترکیه منتشر شده است. این سفر برای زیارت و شرکت در مراسم سماع درویشان بود که همه ساله به مدّت یک هفته از نوزدهم تا بیست و ششم آذرماه برابر با دهم تا شانزدهم دسامبر در شهر قونیه برگزار میشود.
نسخه اصلی این مثنوی بینظیر که تحریر آن در سال ۶۷۷ ه . ق، یعنی پنج سال بعد از وفات مولانا خاتمه یافته است، در موزه مولانا داخل ویترینی در فاصله نزدیکی از تربت پاک وی قرار دارد. در پایان این نسخه، چند سطری به خط نویسنده آن نگاشته شده است.
کهنترین و معتبرترین نسخه خطّی مثنوی مولوی نسخه شماره ۵۱ موزه مولانا در «قونیه» به ابعاد ۲/۳۲×۴۹ سانتیمتر است و جلد بسیار نفیس عصر سلجوقی دارد. کاغذ آن اندکی ضخیم و به رنگ روشن است. چنین بر میآید که این نسخه به دست یکی از مریدان «سلطان ولد» به نام محمّد فرزند عبدالله قونوی با مراقبت و نظارت حسام الدّین چلبی و خود سلطان ولد از روی پیشنویسهایی که در محضر مولانا قرائت و تصحیح شده، نوشته شده است چنانکه در چند جای آن با قلمی ریزتر از متن در بالا و پایین کلمات و حاشیه آنها، کلمات تصحیح شده را افزوده و ابیات ناقص را اضافه کردهاند.
نسخهای که حسام الدّین چلبی نوشت، کهن تربن و معتبرترین نسخه مثنوی معنوی درواقع، برای مولانا قرائت شد و اصلاحاتی در آن صورت گرفت و بعد از آنکه نسخه دیگری از روی آن استنساخ شد، به خاک سپرده شد. بنابراین نسخه اصلی همین است که بعدها به تملّک صاحب عطا فخرالدّین (وزیر سلجوقیان) در آمد و بعد از آن به دست جمال الدّین مبارک رسید و به خانقاه وقف گردید.
بنا به گفته رئیس موزه و کتابخانه مولانا، وزارت فرهنگ ترکیه این کتاب را در دو قطع چاپ و منتشر ساخته است. یکی با قطع بزرگ ۲/۳۲×۴۹ سانتیمتر که همان قطع نسخه اصلی موجود در موزه مولانا است (در ۱۰۰۰ نسخه) و دیگری با قطع کوچکتر ۲۳×۳۳ سانتیمتر (در ۲۰۰۰ نسخه) که تمام نسخههای موجود در وزارت فرهنگ به نمایندگان مجلس و شخصیّتهای بزرگ جهان و ترکیه و چند کتابخانه هدیه شده است و فقط تعداد معدودی در کتابخانه موزه برای عرضه به مشتاقان و ارادتمندان حضرت مولانا موجود بود که سعادت یار شد و نسخهای از این چاپ نفیس در قطع بزرگ آن تهیّه گردید.
جبر و اختیار در مثنوی مولانا :
بیت ۶۱۹ از دفتر اول: تو ز قرآن باز خوان تفسیرِ بَیت گفت ایزد: ما رَمَیتَ اِذ رَمَیت
جبر و اختیار در مثنوی مولانا
رسول گرامی خدا(ص) در جنگ بدر مشتی سنگریزه به سوی لشکر قریش پرتاب کرد و پیش از شروع جنگ، لشکر قریش گریختند. قرآن میفرماید: آنچه که پرتاب شد در حقیقت خداوند پرتاب کرد و این کار برای آزمون نیکوکاران در روز جنگ بدر بود تا لطف خود را به اهل ایمان بنماید. لِیُبلیَ المُؤمِنینَ مِنهُ بَلاءً حَسَنآ.
ازاین آیه استنباط میشود که دست نبی، دست خداست؛ زیرا پرتاب سنگریزهها گرچه ظاهرآ بادست رسول(ص) بود؛ امّا تأیید حق تعالی در این امر سبب شد که قدرتی خاصّ در آن وجود داشته باشد؛ پس فعل الهی بود و در حقیقت بیانی است از وحدت عارفانه (وصال عارفانه) رسول گرامی(ص) که به مقام فناء فیالله و بقاء بالله رسیده بود.
زیرا که جبر و اختیار در مثنوی مولانا ، موجب لغزش افهام و اذهان نشود و قدرت خالق را با اختیار مخلوق اشتباه نکنند و نپندارند که بشر در اعمال خود «مجبور» است و هیچ اختیاری ندارد، میگوید: «تو ز قرآن باز پرس تفسیر بیت» و بر حسب شعار مذهبی خود که همان «ما رَمَیتَ اذ رَمَیتَ» است، حالتی مابین جبر و تفویض مطلق را بر میگزیند که همان اعتقاد شیعه امامیه است: «لا جبرَ و لا تفویضَ بل أمرٌ بینَ الاîمرینِ». بسیاری از فلاسفه اسلامی به ویژه آن گروه که شیعه امامی بودهاند از قبیل: خواجه نصیرالدّین طوسی و قطبالدّین محمّد رازی در مسأله جبر و اختیار همان مسلک بینالامرین و حالت مابین جبر و اختیار را برگزیدهاند، مخصوصآ گروه متأخّران که پیشوای آنها صدرالمتألّهین یعنی ملاصدرای شیرازی «متوفی به سال ۱۰۵۰ ه . ق» است، درین باره با مسلک مولانا که مأخوذ از «ما رَمَیتَ اذ رَمَیتَ» باشد، بسیار نزدیک گشتهاند، آن چنانکه میتوان گفت: پیرو اندیشه و طرز تفکر او شدهاند. حاج ملاّ هادی سبزواری «متوفی به سال ۱۲۸۹ ه . ق» که از خواصّ پیروان اندیشه فلسفی ملاّصدرا بود میگوید: «الفِعلُ فِعلُ اللهِ وَ هُوَ فِعلُنا». مولانا در مسأله جبر و اختیار بسیار پافشاری کرده بهطوری که در تمام شش دفتر مثنوی و بیش از همه در دفتر اوّل و پنجم به تفصیل و یا به اختصار درین باب سخن گفته و دلایلی برای اثبات اختیار و ابطال جبر مطلق آورده است. با یک جمعبندی کلّی میتوان گفت: مولانا در بیان اثبات اختیار و ردّ جبر مطلق به چند دلیل تکیه دارد که عبارتند از:
۱ ـ وجدان بشری، که اختیاری را برای خویش حس میکند.
۲ ـ تردید در بعضی امور که فلان کار را انجام بدهم یا ندهم دلیل آن است که اختیاری را حس میکند.
این که فردا این کنم یا آن کنم این دلیل اختیار است ای صنم
مولانا در این بیت در مورد جبر و اختیار در مثنوی مولانا اذعان میدارد که انسان در امور غیر ممکن حالت تردید پیدا نمیکند، مثلا هرگز فکر نمیکند که به هوا بپرد یا کوه سنگین را با یک دست از جای برکند، یا در امور تکوینی هرگز به فکر نمیافتد که قد خود را بلند کند یا اینکه به جای دو چشم، چهار چشم داشته باشد.
۳ ـ تفاوت آشکاری که بین حرکات غیرارادی و حرکات ارادی است، مانند ارتعاش دست بیماری که رعشه دارد و حرکات دست کسی که در حال نگارش موضوعی است که تمام این حرکات تحت کنترل و اختیار نویسنده است.
۴ ـ امر و نهی، وعده و وعید که در کتب الهی آمده است. اگر فرد اختیار نداشته باشد چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ قوانین وضع شده در جوامع بشری که در آن انسان را موظّف به انجام و رعایت بعضی قوانین و مکلّف به منع انجام بعضی امور مینماید، نشانه اختیار بشر در انجام یکسری اعمال است.
۵ ـ حالت ندامت و پشیمانی که بعد از انجام اعمال ناشایست در انسان به وجود میآید.
۶ ـ حالت خجلت و شرمساری از یادآوری کارهای زشت و اعمال نادرست.
۷ ـ حالت خشم و کینه نسبت به اعمال و گفتار دیگران که اگر آنان را مختار ندانیم، چنین احساسی نداریم.
به نقل از شرح مثنوی معنوی با نگاهی تطبیقی به مبانی عرفان نظری. جلد۱٫ ناهید عبقری