مصاحبه روزنامه شهرآرا با استاد ناهید عبقری به مناسبت روز بزرگداشت مولانا
به مناسبت روز بزرگداشت مولانا، روزنامه شهرآرا، با استاد ناهید عبقری مصاحبه ای پیرامون سیمای زن از دریچه نگاه مولانا انجام داده است.
این مصاحبه در رزونامه شهرآرا، بخش شهربانو به چاپ رسیده است. برای کسب اطلاعات صحیح از سیمای زن در نگاه مولانا به شماره ۸ مهر از روزنامه شهرآرا مراجعه کنید.
واحد خبرگزاری انتشارات بانگ نی
برای خوانش این مصاحیه خواندنی، به لینک زیر مراجعه بفرمایید
https://shahraranews.ir/fa/publication/554/4222
ادراک حقایق از افلاطون تا مولانا
افلاطون ؛ (متولّد ۴۲۷ پیش از میلاد، یونان)، وی نخستین فیلسوفی بود که بر اصول نفسانی در علوم ماوراءالطبیعه قدم گذارد. او معتقد بود که در ورای این دنیای مادّی، عالم معقول یا عالم غیب وجود دارد که عقل ما میتواند با نردبان معرفت بدانجا ارتقا یابد. نفس ما پیش از پیوستن به بدن در حال معقول میزیسته و با چشم عقل از فیض دیدار اصول و دستورهای هستی برخوردار شده است و پس از تعلّق به بدن، معقولات عالم بالا را یکسره فراموش نکرده بلکه خاطراتی بسیار ضعیف از عالم مثل در او باقی مانده است. اکنون با رؤیت آنچه از مثل بهرهمند است آن خاطرات را به یاد میآورد. حکمت او مبتنی بر عشق، استدلال و اشراق است.
در ادامه ادراک حقایق از افلاطون تا مولانا ؛ فلسفه نوافلاطونی؛ فلسفه افلاطون چند قرن بعد به صورتی دیگر در اسکندریه مصر ظهور تازهای یافت و به جهان اسلامی وارد شد که به نام فلسفه نوافلاطونی خوانده میشود. فلسفه نوافلاطونی خود کاملا شکل تطوّر یافته افکار و آرای افلاطون بود و جنبهای التقاطی داشت و دربردارنده اندیشه اندیشمندان سَلَف بود. این فلسفه با تعلیمات پلوتینوس که عربها او را «افلوطین» یا شیخالیونانی خواندهاند، شکل روشنتری یافت. مؤسّس این مکتب را آمونیوس ساکاس (Ammonius Saccas) از مردم مصر میدانند که در پایان قرن دوم و نیمه اوّل قرن سوم میلادی در اسکندریه مصر میزیست. از احوال و تعلیمات او چندان آگاهی نداریم و کلّیّه فلسفهای که به افلاطونیان اخیر منتسب است و در واقع باید حکمت اشراق و عرفان نامیده شود مربوط است به پلوتین (Plotin) یا افلوطین نامی، از یونانیان مصر فلوتین یا فلوطینس؛ فیلسوف نوافلاطونی رُم در مصر تولّد یافت، وی را بنیانگذار مکتب نوافلاطونی میدانند. موجودات را جمیعآ تراوش و فَیَضانی از مبدأ نخستین و مصدر کلّ میانگارد و غایت وجود را هم بازگشت به سوی همان مبدأ میپندارد. بر اساس آرای او، هبوط روحانی انسان در سیر نزولی است که از مرتبه عقول، افلاک و عناصر میگذرد و در بازگشت در سیر صعودی، از مرتبه جماد، نبات، حیوان و سپس انسان کامل، به روح الهی در عالم وحدت اتّصال مییابد.
در این مکتب اندیشه توافق میان عقاید دینی و فلسفههای روحانی مختلف دیده میشود. او میگوید: خداوند وجود است و اوّلین صادر از او عقل یا معقولات هستند که نخستین مظهر او هستند. از عقل که صادر اوّل است، نفس صادر میشود که در مقایسه با عقل مانند ماه است نسبت به خورشید و نفس از عقل کسب نور مینماید. ذات احدیّت و صادر اوّل عقل یا عالم معقولات و صادر دوم نفس یا روح اقانیم ثلاثهاند و هر یک به قدر مرتبه خود لاهوتی هستند. عقل واسطه میان ذات احدیّت و نفس است و نفس واسطه میان مجردات و محسوسات میباشد.
هرچه در عالم حرکت دارد، دارای نفس است و نفس کلّ در اجسام و ابدان ظهور یافته و هر یک از آنها به قدر استعداد از آن بهره بردهاند و به این طریق نفوس جزئی صورت پذیرفته است؛ امّا جسم که آخرین و ضعیفترین پرتو ذات احدیّت است، صورتی است که درمادّه قرار گرفته است؛ بنابراین عالم جسمانی بین وجود و عدم است، این است که دائم در تغییر و تبدیل میباشد و در حال کون و فساد است. چون روح یا نفس انسان در قوس نزول از عالم ملکوت به عالم ناسوت آمده گرفتار مادّه شده و به آلایشهای این عالم و کاستی و زشتی آلوده گردیده است، برای اینکه خود را از سقوط در جهان ماده برهاند، باید قوس صعودی طی کند تا به مبدأ نخستین که نفس کلّ است، صعود نماید.
طریق راه یافتن به قوس صعودی نخست تزکیه نفس و پاک شدن از اغراض دنیوی و خواهشهای پست و شهوت و غضب است. در این راه مرد سالک باید سه مرحله هنر، عشق و حکمت را بپیماید.
تعالیم ادراک حقایق از افلاطون تا مولانا طیّ رسالاتی که خود وی جهت پیروانش نوشت تقریر شد و بعدها مجموعه آن رسالات توسط یکی از مریدان وی به نام فرفوریوس صوری (۳۰۰-۲۳۳ م) در طیّ نُه دفتر که هر دفتر شامل شش رساله میشود تدوین گردید و به نام نهگانیها (تاسوعات) خوانده شده است و این حکمت بعدها به حکمای مشائی و بعد به فلاسفه اسکولاستیک اروپا رسید.
ادراک حقایق از افلاطون تا مولانا ناهید عبقری ادامه دارد…
جبر و اختیار در مثنوی مولانا :
بیت ۶۱۹ از دفتر اول: تو ز قرآن باز خوان تفسیرِ بَیت گفت ایزد: ما رَمَیتَ اِذ رَمَیت
جبر و اختیار در مثنوی مولانا
رسول گرامی خدا(ص) در جنگ بدر مشتی سنگریزه به سوی لشکر قریش پرتاب کرد و پیش از شروع جنگ، لشکر قریش گریختند. قرآن میفرماید: آنچه که پرتاب شد در حقیقت خداوند پرتاب کرد و این کار برای آزمون نیکوکاران در روز جنگ بدر بود تا لطف خود را به اهل ایمان بنماید. لِیُبلیَ المُؤمِنینَ مِنهُ بَلاءً حَسَنآ.
ازاین آیه استنباط میشود که دست نبی، دست خداست؛ زیرا پرتاب سنگریزهها گرچه ظاهرآ بادست رسول(ص) بود؛ امّا تأیید حق تعالی در این امر سبب شد که قدرتی خاصّ در آن وجود داشته باشد؛ پس فعل الهی بود و در حقیقت بیانی است از وحدت عارفانه (وصال عارفانه) رسول گرامی(ص) که به مقام فناء فیالله و بقاء بالله رسیده بود.
زیرا که جبر و اختیار در مثنوی مولانا ، موجب لغزش افهام و اذهان نشود و قدرت خالق را با اختیار مخلوق اشتباه نکنند و نپندارند که بشر در اعمال خود «مجبور» است و هیچ اختیاری ندارد، میگوید: «تو ز قرآن باز پرس تفسیر بیت» و بر حسب شعار مذهبی خود که همان «ما رَمَیتَ اذ رَمَیتَ» است، حالتی مابین جبر و تفویض مطلق را بر میگزیند که همان اعتقاد شیعه امامیه است: «لا جبرَ و لا تفویضَ بل أمرٌ بینَ الاîمرینِ». بسیاری از فلاسفه اسلامی به ویژه آن گروه که شیعه امامی بودهاند از قبیل: خواجه نصیرالدّین طوسی و قطبالدّین محمّد رازی در مسأله جبر و اختیار همان مسلک بینالامرین و حالت مابین جبر و اختیار را برگزیدهاند، مخصوصآ گروه متأخّران که پیشوای آنها صدرالمتألّهین یعنی ملاصدرای شیرازی «متوفی به سال ۱۰۵۰ ه . ق» است، درین باره با مسلک مولانا که مأخوذ از «ما رَمَیتَ اذ رَمَیتَ» باشد، بسیار نزدیک گشتهاند، آن چنانکه میتوان گفت: پیرو اندیشه و طرز تفکر او شدهاند. حاج ملاّ هادی سبزواری «متوفی به سال ۱۲۸۹ ه . ق» که از خواصّ پیروان اندیشه فلسفی ملاّصدرا بود میگوید: «الفِعلُ فِعلُ اللهِ وَ هُوَ فِعلُنا». مولانا در مسأله جبر و اختیار بسیار پافشاری کرده بهطوری که در تمام شش دفتر مثنوی و بیش از همه در دفتر اوّل و پنجم به تفصیل و یا به اختصار درین باب سخن گفته و دلایلی برای اثبات اختیار و ابطال جبر مطلق آورده است. با یک جمعبندی کلّی میتوان گفت: مولانا در بیان اثبات اختیار و ردّ جبر مطلق به چند دلیل تکیه دارد که عبارتند از:
۱ ـ وجدان بشری، که اختیاری را برای خویش حس میکند.
۲ ـ تردید در بعضی امور که فلان کار را انجام بدهم یا ندهم دلیل آن است که اختیاری را حس میکند.
این که فردا این کنم یا آن کنم این دلیل اختیار است ای صنم
مولانا در این بیت در مورد جبر و اختیار در مثنوی مولانا اذعان میدارد که انسان در امور غیر ممکن حالت تردید پیدا نمیکند، مثلا هرگز فکر نمیکند که به هوا بپرد یا کوه سنگین را با یک دست از جای برکند، یا در امور تکوینی هرگز به فکر نمیافتد که قد خود را بلند کند یا اینکه به جای دو چشم، چهار چشم داشته باشد.
۳ ـ تفاوت آشکاری که بین حرکات غیرارادی و حرکات ارادی است، مانند ارتعاش دست بیماری که رعشه دارد و حرکات دست کسی که در حال نگارش موضوعی است که تمام این حرکات تحت کنترل و اختیار نویسنده است.
۴ ـ امر و نهی، وعده و وعید که در کتب الهی آمده است. اگر فرد اختیار نداشته باشد چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ قوانین وضع شده در جوامع بشری که در آن انسان را موظّف به انجام و رعایت بعضی قوانین و مکلّف به منع انجام بعضی امور مینماید، نشانه اختیار بشر در انجام یکسری اعمال است.
۵ ـ حالت ندامت و پشیمانی که بعد از انجام اعمال ناشایست در انسان به وجود میآید.
۶ ـ حالت خجلت و شرمساری از یادآوری کارهای زشت و اعمال نادرست.
۷ ـ حالت خشم و کینه نسبت به اعمال و گفتار دیگران که اگر آنان را مختار ندانیم، چنین احساسی نداریم.
به نقل از شرح مثنوی معنوی با نگاهی تطبیقی به مبانی عرفان نظری. جلد۱٫ ناهید عبقری