شرح مثنوی. شیر و نخجیران
- طایفه نخچیر در وادیِّ خوش بودشان از شیر دایم کش مکش
در مرغزاری سبز و خرّم، وحوش با شادمانی و آسایش تمام میزیستند. آب و هوای خوب و طبیعت دلکش شرایطی بس مساعد و فرحبخش را برای آنان فراهم آورده بود؛ امّا وجود شیری در آن حوالی موجب کشمکش و دغدغه خاطر آنان بود.
- بس که آن شیر از کمین می در ربود آن چرا بر جمله ناخوش گشته بود
چون شیر همواره در کمین بود و به ناگاه یکی از آنان را میربود و طعمه خود میساخت، چراگاه سبز و خرّم با تمام زیباییهایش برای آنان ناخوشایند به نظر میرسید.
- حیله کردند، آمدند ایشان به شیر کز وظیفه ما تورا داریم سیر
در نتیجه تدبیری اندیشیدند و به شیر گفتند: بعد از این نیازی نیست که به شکار بیایی، این وظیفه ما است که سلطان جنگل را سیر بداریم.
- بعد از این اندر پیِ صیدی میا تا نگردد تلخ بر ما این گیا
و به او گفتند: جز برای صیدی که روزانه برای تو میآوریم، هیچ تلاشی مکن، تا تو خرسند باشی و ما هم از چراگاه سبز و خرّم خود لذّت ببریم.
جواب گفتنِ شیر نخچیران را و فایده جهد گفتن
- گفت: آری گر وفا بینم نه مکر مکرها بس دیدهام از زید و بکر
شیر پاسخ داد: آری، اگر به عهد خود وفادار باشید و مکر نورزید؛ زیرا در زمانه از این و آن نیرنگِ بسیار دیدهام.
شرح مثنوی. شیر و نخجیران
- من هلاک فعل و مکرِ مردمم من گَزیده زخم مار و کژدمم
من از تزویر و نیرنگ مردم زخمها دیدهام و رنجها کشیدهام.
- مردمِ نفس از درونم در کمین از همه مردم بَتَر در مکر و کین
ترجیح نهادنِ نخچیران توکل را بر جهد و اکتساب
- جمله گفتند: ای حکیمِ با خبر الحذر ، دَع، لیس یُغنی عن قَدَر
وحوش گفتند: ای آنکه بر حکمت و قضای الهی آگاهی، میدانی که چارهاندیشیِ تو، مقدّر الهی را تغییر نخواهد داد و اگر قرار باشد مکری به تو ورزیده شود و این مکر، تقدیر باشد، حذر از آن نتوانی؛ پس حذر را رها کن؛ زیرا حذر، مانع قَدَر نیست.
- در حَذَر شوریدنِ شور و شراست رو توکل کن، توکل بهتر است
پرهیز از تقدیر و چارهاندیشی برای گریز از آن جز شورانیدن درون و نگرانی ثمرهای ندارد و در نتیجه دلشوره ممکن است دست به اعمالی بزنی که شرّآفرین باشد؛ بنابراین عاقلانهتر است که توکل کنی و کار را به کارساز حواله نمایی.
به نقل از شرح مثنوی با نگاهی تطبیقی به مبانی عرفان نظری. ناهید عبقری. شرح مثنوی. شیر و نخجیران. انتشارات بانگ نی