مصاحبه روزنامه شهرآرا با استاد ناهید عبقری به مناسبت روز بزرگداشت مولانا
به مناسبت روز بزرگداشت مولانا، روزنامه شهرآرا، با استاد ناهید عبقری مصاحبه ای پیرامون سیمای زن از دریچه نگاه مولانا انجام داده است.
این مصاحبه در رزونامه شهرآرا، بخش شهربانو به چاپ رسیده است. برای کسب اطلاعات صحیح از سیمای زن در نگاه مولانا به شماره ۸ مهر از روزنامه شهرآرا مراجعه کنید.
واحد خبرگزاری انتشارات بانگ نی
برای خوانش این مصاحیه خواندنی، به لینک زیر مراجعه بفرمایید
https://shahraranews.ir/fa/publication/554/4222
علاقهی آمریکاییها و اروپاییان به مولانا
علاقهی آمریکاییها و اروپاییان به مولانا :
براد گوخ (مولاناپژوه آمریکایی) میگوید: مولانا احتمالا در حین تمرکز و نگارش اشعارش هیجانزده میشد و میچرخید که پس از مرگش به صورت رقص فاخر در حالت تمرکز درآمد.
مولانا جلالالدین بلخی، عارف پارسی، دنبال کنندههای بیشماری در آمریکا و دیگر نقاط جهان دارد. اشعار هیجانانگیز رومی، این شاعر پارسی و استاد صوفی، در سال ۱۲۰۷ میلادی، یعنی حدود ۸۱۲ سال پیش متولد شد. در سالهای اخیر میلیونها نسخه از آثارش در سراسر دنیا به فروش رسیده است که وی را به عنوان محبوبترین شاعر در ایالات متحده معرفی میکند و در سطح جهانی، طرفدارانش همواره گروهها و افراد فرهیخته هستند.
«براد گوخ» که نگارش زندگینامه مولانا را در دستور کار دارد و چندین کتاب معتبر انتقادی در خصوص «فرانک اوهارا» و «فلانری اوکانر» _ مولاناپژوهان آمریکایی _ نوشته است، درباره مولانا میگوید: «او شخصیت تاثیرگذار در تمام فرهنگهاست.»
«گوخ» که از محل تولد مولانا در وخش، دهکدهای کوچک در جایی که امروزه تاجیکستان نامیده میشود، به سمرقند ازبکستان، ایران و سوریه، که رومی در دهه ۲۰ زندگیش در دامسکوس و الپو مطالعه میکرد، سفر کرده، اظهار میکند: «نقشه زندگی مولانا مساحت ۲۵۰۰ مایلی را شامل میشود.»
توقف نهایی وی در قونیه ترکیه بود که در آنجا مولانا ۵۰ سال از عمرش را سپری کرد. مقبره مولانا، در هر سال پیروان محترم و سران دولتها را به جهت حضور در مراسم سالروز فوت درویش (عارف) در ۱۷ دسامبر گردهم میآورد.
لحظه دگرگونکننده در زندگی رومی در سال ۱۲۴۴ رخ داد. وی عارف دورهگردی به نام شمس تبریزی را ملاقات کرد. گوخ میگوید: «رومی ۳۷ ساله واعظ و دانشمند سنتی مسلمانان (مفتی) بود همچون پدر و پدر بزرگش.» این نویسنده آمریکایی ادامه میدهد: «این دو بهمدت سهسال رابطه دوستی تنگاتنگی داشتند – اینکه عاشق هم بودند و به هم عشق می ورزیدند یا شاگرد و شیخ (مرشد) بودند، هرگز مشخص نشد. مولانا عارف شد و سهسال پس از آن شمس ناپدید میشود – شاید توسط پسر حسود مولانا کشته شد یا درس مهمی را درباره جدایی به مولانا داد». رومی با این مسئله از طریق نوشتن اشعارش کنار آمد. اکثر اشعاری که از وی وجود دارند مربوط به سن ۳۷ تا ۶۷ سال است. او سیهزار بیت (اشعار عاشقانه) برای شمس، پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) و خدا نوشت. وی ۲۰۰۰ بیت رباعیات و چارپاره هم نوشت.
او مثنوی که یک اثر عرفانی ـ حماسی است، را در ۶ جلد (دفتر) نوشته است. در این سالها مولانا شعر، موسیقی و رقص را در بطن مسایل مذهبی گنجاند.
«گوخ» عنوان میکند که «رومی احتمالا در حین تمرکز و نگارش اشعارش هیجانزده میشد و میچرخید که پس از مرگش به صورت رقص فاخر در حالت تمرکز در آمد» یا همانطور که در غزل ۲۳۵۱ دیوان (شمس) نوشته «عادت داشتم ذکر بگویم و اکنون عادت در بازگویی نظم، شعر و ترانهها دارم.»
آثار مولانا قرنها پس از مرگش بازخوانی میشوند، گروهخوانی میشوند، با آهنگ خوانده میشوند و به عنوان الهام برای رمانها، اشعار، موسیقی، فیلم، فیلمهای یوتیوب و توئیتها به کار میروند.
چرا آثار رومی باقی ماندهاند؟
«گوخ» میگوید: «او شاعر لذت و عشق است. آثارش از مواجهه با جداییاش از شمس و از عشق منشاء میگیرند و منبعی از خلق (با خود) دارد و از مواجهه با مرگ میتراوند. پیام مولانا به جان افراد نفوذ میکند و با فرد ارتباط برقرار میکند. نوشتهای را روی سپر خودرویی دیدم که حاوی یک بیت شعر از او بود: بدور از خیال کار ناپسند و درست، آنجا دشتیست که تو را ملاقات خواهم کرد.»
«آن والدن» پروفسور شعرشناسی در دانشگاه ناروپا هم درباره مولانا میگوید: «رومی فردی پر رمز و راز است و شاعر و شخصیتی تحریککننده در روزگار ماست. رفته رفته سعی در درک رسوم صوفی میکنیم و ماهیت از خود بیخود شدن، عشق متعهدانه، قدرت شعر و سنت لذت از هم نوع – چه برآورده شود و چه برآورده نشود- را درک میکنیم. وی در سنت طولانی یاران سیر و سلوک از سوفو تا والت ویتمن قرار میگیرد.»
«لی بریچتی» مدیر اجرایی خانه شعرا _ یکی از اسپانسرهای مجموعه کتابخانه ملی در آمریکا _ که به مولانا، به صورت خاصی توجه دارد، میگوید: «در طول زمان، مکان و فرهنگ، اشعار مولانا تداعیکننده زندگی است و به ما کمک میکنند که جستوجوی خود را برای عشق و سرمستی در پیچ و خمهای زندگی دریابیم.» وی آثار مولانا را از لحاظ زیباییشناختی و تصویرگری با شکسپیر مقایسه میکند.
«کولمن بارکس» مترجمی که کارهایش، جرقه رنسانسی آمریکایی در مورد مولانا را زد و باعث شد آثار مولانا به عنوان پرفروشترین شاعر در آمریکا لقب گیرد، دلایلی را که باعث باقی ماندن مولانا میشود را برمیشمارد: «خوشطبعی مولانا. همیشه شیطنتی به همراه فرزانگی در آثارش وجود دارد.»
در سال ۱۹۷۶ شاعر معروف «رابرت بلای» یک نسخه از ترجمه کارهای مولانا توسط «ای.جی.آربری» را به بارکس داد و گفت: «این اشعار باید از قفس خود رهایی یابند.» بارکس اشعار را از حالت متون خشک دانشگاهی به شعر سپید آزاد آمریکایی تبدیل کرد. از آن پس ترجمه بارکس در ۲۲ جلد، و طی ۳۳ سال ارایه شد که شامل «اشعار ضروری مولانا، یک سال با مولانا، مولانا: کتاب بزرگ قرمز و خاطرات عارفانه پدر مولانا و کتاب غرق شده» که همگی توسط انتشارات «هارپر وان» منتشر شدند. این آثار بیش از ۲ میلیون نسخه فروش داشتند و به ۲۲ زبان مختلف دنیا ترجمه شدند. جلدهای جدیدی نیز در آینده نزدیک ارائه خواهند شد. «مولانا: جوشش روح و مهربانی، دوستی رومی و شمس تبریزی». به صورت ویژه ترجمههای جدید بارکس از اشعار کوتاه رومی (رباعیات) و کتابچهای از شمس تبریزی که گاهی سخنان شمس تبریزی (مقالات شمس) نامیده میشوند را شامل میشود.
«بارکس» عنوان میکند که «همچون سخنان مسیح (گاسپل توماس) قرنهای زیادی مخفی شده بودند! آنهم نه در کوزههای قرمز مدفون در مصر بلکه در کتابخانههای گروه درویشان در ترکیه و ایران! در سالهای اخیر نیز، دانشمندان و محققین شروع به ترجمه و سازماندهی آنها به زبان انگلیسی کردهاند.»
«بارکس» اظهار میدارد: «طی ۸۰۰ سال آینده احساس میکنم جنبش جهانی قدرتمندی درخواهد گرفت که خواهان حذف مرزهایی خواهد بود که مذهب ایجاد کرده است و خشونت مذاهب و مسالک را پایان خواهد داد.»
گفته شده است که افراد تمام مذاهب در مراسم تدفین مولانا در سال ۱۲۷۳ شرکت کردهاند. چون گفتند که ایمان ما را محکمتر ساخت، صرفنظر از آنکه کجا بودهایم. این یکی از عناصر قدرتمند و دلپذیر در شعر مولاناست.
«جاوید مجددی» محقق دوران اوایل و اواسط صوفیگری در دانشگاه روتگرز و برنده جایزه مترجم مولانا عنوان داشت: «مولانا شاعر خلاق تجربی فارسیزبان و استاد صوفیان بود. ترکیب غنی عارفانه و اقتباس شجاعانه از قالبهای شعری کلید محبوبیت امروزش است.»
به گزارش خبرگزاری انتشارات بانگ نی. ناهید عبقری. از کتابخانه انتشارات بانگ نی دیدن فرمایید.
زندگی نامه مولانا ۳
شمس در پی راز و نیازی که با حق تعالی داشت و درخواست همصحبتی از جنس خویش کرده بود، راهی مغرب زمین شده بود؛ زیرا به نقل از افلاکی ، از عالم غیب خطاب آمد که «آن همصحبتی که میطلبی در روم است.»
اینک شمس در پی گمشده خویش به قونیه رسیده بود، هرچند که به روایت افلاکی اوّلین دیدار مولانا و شمس در دمشق بوده است و روزی در میان هنگامه مردم در شهر دمشق، مولانا دست مبارک شمسالدّین را گرفت و فرمود: صرّاف عالم مرا دریاب! تا شمسالدّین از عالم استغراق به خود آمد، مولانا رفته بود. آن زمان مصادف بود با ایّامی که جلالالدّین محمّد برای تحصیل در دمشق ساکن بود.
شمس که به گفته خود وی جمله ولایتها را از پیر خویش شیخ ابوبکر سلّهباف یافته بود، به درجهای از تعالی و کمال رسیده بود که به پیر خود قانع نبود و در طلب اکملی از تبریز به راه افتاده و صحبت تعدادی از اقطاب و اکابر را دریافته بود و در بغداد، با شیخ اوحدالدّین کرمانی دیداری داشته و روش شاهددوستی این شیخ خانقاهدار را نپسندیده و به او گفته بود: از غرض تهی نیستی.در دمشق با محیی الدّین ابنعربی دیدار و صحبت داشته است و در «مقالات» با نام محمّد از وی یاد کرده و او را در متابعت از رسول گرامی(ص) نیافته و از محیی الدّین که عادت به تذکار خطای دیگران داشته است، خطایی دیده و به وی بازگفته و سبب انفعال عظیم شیخ اکبر گردیده است. از دیگر بزرگان معاصر شمس، شیخ شهاب الدّین سهروردی (شیخ مقتول) بود که با وی دیدار و صحبت داشته و مهری از او در دل شمس بوده است؛ امّا معتقد بود، آن شهابالدّین را علمش بر عقلش غالب بود.
زندگی نامه مولانا ۳ و در باب خرقه خود و عظمت آن گفته بود: هر کسی سخن از شیخ خود گوید، ما را رسول علیهالسّلام در خواب خرقه داد. خرقه صحبت، صحبتی را که دی و امروز و فردا نیست. عشق را با دی و امروز و فردا چه کار؟ و اینک شمس که به تعبیر خود وی تا از شهر خویش بیرون آمده، علیرغم همصحبتی با بسیاری از بزرگان کسی را در مقام شیخی نیافته است، در طلب همصحبتی از جنس خویش به قونیه وارد شده و در خان شکرریزان فرود آمده است.
برای خوانش کامل متن زندگی نامه مولانا ۳ ر.ک مثنوی معنوی با نگاهی تطبیقی به مبانی عرفان نظری. ناهید عبقری.
زندگی نامه مولانا به قلم ناهید عبقری؛
زندگی نامه مولانا :
بعد از وفات بهاءولد در سن ۸۰ سالگی، مولانای ۲۴ ساله بنا به خواهش مریدان پدر بر جای وی نشست و بساط وعظ بگسترد و رایت شریعت را بر افراشت و یک سال تمام مفتی شریعت بود تا سیّد برهانالدّین محقّق ترمذی بدو پیوست.
این سیّد سالخورده که مراتب سلوک را نزد پدر مولانا در بلخ طی کرده بود، توقّف در علم قال را برای شاگرد مستعدّ خویش که شایستگی عروج به آسمانها را داشت، مناسب نمیدید و وی را ملزم به ادامه تحصیل در شام و حلب نمود، با تأکید فراوان به پرداختن «علم حال» در جوار «علم قال».
دمشق و حلب در عصر مولانا، از مراکز عمده تعلیمات اسلامی به شمار میرفتند. مولانا مدّتی در مدرسه حلاویه حلب که یکی از مراکز عمده حنفیان بود، فقه و علوم مذهبی را به احتمال زیاد نزد کمالالدّین ابنالندیم که فقیه حنفی بود تحصیل کرد و سپس عازم دمشق گردید. در آن ایّام، شیخ اکبر محییالدّین آخرین سالهای عمر را در این شهر میگذراند و چنانکه کمالالدّین حسین خوارزمی در جواهرالاسرار گفته است، در طول اقامت در دمشق، مولانا با ابنعربی و سعدالدّین حَمَوی و اوحدالدّین کرمانی و صدرالدّین قونوی صحبت داشته است. توقّف مولانا در دمشق، ظاهرآ بیش از چهار سال به طول نینجامیده است.
جلالالدّین محمّد بلخی، وقتی در حدود سی و سه سالگی به قونیه بازگشت، مولانای روم و مفتی بزرگ عصر تلقّی میشد.
نمونههایی از لحن پر وقار عالمانه و زاهدانه وی در آن دوره را در «مجالس سبعه» میتوان یافت. کاروان غیب این گوهر بیچون را آلوده چون و چرا نمیپسندید و اقیانوس آرام درون وی را در جوش و خروش میخواست و دست غیرت عشق در کار بود تا آتش در بنیاد غیر زند و مولانای سرگرم درس و بحث را سرمست حقیقت سازد. ناگهان آفتاب عشق و حقیقت شمس پرتوی بر آن جان پاک افکند و چنانش تابناک نمود که چشمها از نور وی خیره گردید و فهمها از ادراک آن عاجز.
آن انسان آسمانی که حضور و ظهورش به یکباره طومار زندگی و احساس مولانا را در هم نوردید و از آن سجّادهنشین باوقار، عاشقی بیقرار را به تصویر کشید، شمس تبریزی بود.
شمس الدّین محمّد بن علی بن ملکداد از مردم تبریز بود. همواره نمد سیاه میپوشید. در هر شهری که وارد میشد مانند بازرگانان در کاروانسراها منزل میکرد و قفل بزرگی بر در حجره میزد چنانکه گویی کالای گرانبهایی در اندرون است حال آنکه حصیرپارهای بیش نبود. روزگار را به ریاضت و جهانگردی میگذرانید و گاه مکتبداری میکرد. در شهر تبریز، پیران طریقت، او را «کامل تبریزی» میخواندند و به جهت سفرهای بسیار به او «شمس پرنده» نیز میگفتند. شمس از مستوران حرم قدس بود. قبل از برخورد با مولانا هیچ آفریده را بر حال او اطّلاعی نبود. زندگی و مرگ این «شمس بیغروب» که از قبول خلق میگریخت و شهرت خود را پنهان میداشت در پرده اسرار فرو پیچیده است.
شمس در تاریخ شنبه ۲۶ جمادیالثانی ۶۴۲ ه .ق / ۲۳ اکتبر ۱۲۴۴ م به قونیه آمد و پس از شانزده ماه در تاریخ ۲۱ شوال ۶۴۳ از آن شهر رفت و دوباره پس از چندی در سال ۶۴۴ به قونیه بازگشت و در سال ۶۴۵ به کلّی ناپدید شد و به افسانهها پیوست؛ امّا آتشی که نگاه سوزان، عمیق و نورانی وی در وجود مولانا بر افروخته بود، هرگز خاموش نشد و آن فقیه عالیقدر که اینک عاشق پاکباختهای شده بود، تمام باقیمانده عمر خویش را با قول و غزل و شعر و ترانه و چنگ و چغانه و در سماع عاشقانه گذراند.
در روز شنبه بیست و ششم جمادی الاَخر سال ۶۴۲ ه / ۲۳ اکتبر ۱۲۴۴ م شمس وارد قونیه شد و در
کاروانسرای «خان برنجفروشان» یا «خان شکرریزان» وارد شد. وی در آن ایّام در مراحل کمال و از نظر سنّی احتمالا شصت ساله بوده است. شمس در سفرها همواره در کاروانسراها اقامت میکرد.
ادامه زندگی نامه مولانا در پست بعدی… به نقل از شرح مثنوی معنوی مقدمه؛ زندگی نامه مولانا .
مولانا شناسی
مولانا شناسی از قلم ناهید عبقری:نامِ نامی او محمّد و لقب آن جناب مستطاب جلال الدّین است. با لقب خداوندگار نیز حضرتش را خطاب میکردهاند و احمد افلاکی در روایتی از بهاءالدّین ولد نقل میکند که «خداوندگار من از نسلی بزرگ است». در ششم ربیعالاوّل سال ۶۰۴ هجری قمری برابر با ۳۰ سپتامبر ۱۲۰۷ در شهر بلخ متولّد شد. این شهر در آن روزگار جزو کشور پهناور ما، ایران بود و اینک شهر بلخ به نام مزار شریف، مرکز استان بلخ و در کشور افغانستان واقع شده است. علّت شهرت وی به رومی و مولانای روم، طول اقامت وی در شهر قونیه بود که اقامتگاه اکثر عمر وی به شمار میرفت و آرامگاه او نیز در همین شهر به کعبهالعشّاق موسوم است.
پدر مولانا، محمّد بن حسین خطیبی است که به بهاءولد معروف شده و او را سلطان العلماء لقب دادهاند. پدر بهاء ولد، حسین بن احمد نیز به روایت افلاکی، خطیبی بزرگ و از افاضل روزگار و علاّمه زمان به شمار میرفت. چنانکه رضیالدّین نیشابوری نزد وی تعلیم دیده بود که خود از عالمان و فقیهان بنام قرن ششم هجری بود. زندگی بهاءالدّین (متولّد ۵۴۶ ق / ۱۱۴۸ م) که مولانای بزرگ نیز نامیده میشد و از متکلّمان الهی بنام بود، مشحون از کرامات است که در رأس آنها این کرامت که لقب سلطانالعلمایی را حضرت محمّد(ص) به او عطا کرده است، جای دارد. نوه او، سلطان ولد، آن را در ابتدانامه چنین روایت کرده است: مفتیان و عالمان بزرگ بلخ در یک شب خواب واحدی میبینند که در آن رؤیا، پیامبر(ص) در خیمهای شاهانه حضور دارد و با ورود بهاءالدّین ولد، رسول گرامی(ص)، وی را در کنار خویش جای میدهد و از همگان میخواهد که بعد از این بهاءالدّین ولد را سلطان عالمان خطاب کنند.
بنابراین محقّقان معتقدند: به استناد اعتماد بر این رؤیای صادقه و اشرافی که بهاءالدّین ولد بر ضمایر آنان داشته و پیشاپیش از آنچه بر آنها گذشته به ایشان خبر داده است، وی با اطمینان خاطر لقب سلطان العلمایی را زیر فتواهای خود میافزوده است.
روایت دیگری وی را از اولاد ابوبکر میداند، این مطلب را نخستین بار سپهسالار سر زبانها انداخته است؛ ولی در معارف سلطانالعلماء و آثار مولانا و در کتیبه عربی مزار سلطانالعلماء و مولانا نیز کوچکترین اشارهای بدین انتساب نیست. همچنین در مقدمه عربی دیوان کبیر (نسخه شماره ۶۷ کتابخانه موزه مولانا) درباره این انتساب اشارهای نرفته است. نتیجه آنکه روایاتی که نسب سلطانالعلماء را به ابوبکر میرساند بعد از زمان سلطان ولد نوشته شده و حقیقتی ندارد.
شاید این روایت ناشی از آن باشد که نام جدّ مادری سلطانالعلماء، ابوبکر بوده است (شمس الائمه ابوبکر محمّد) و این شباهت اسمی با نام ابوبکر نخستین خلیفه راشدین، تخلیط شده باشد. خالصه خاتون، مادر شمس الائمه از فرزندان امام محمّد تقی الجواد نهمین پیشوای شیعیان بوده است و به نوشته افلاکی، سلطانالعلماء پیوسته بدین نسب افتخار میکرده است. همانگونه که از معارف بهاءالدّین ولد میتوان دریافت، وی نه تنها در تصوّف، بلکه در علوم عصر خود تبحّری بهسزا داشته و لقب سلطانالعلماء بر وی برازنده بوده است. علیرغم آراستگی بهاءالدّین ولد به علوم نقلی و فضایل عصر خویش، وی به تألیف و قید معانی در کتاب نپرداخته و تنها اثر موجود از او کتابی است به نام «معارف» که صورت مجالس و مواعظ او به شمار میآید. تأثیر این کتاب و اندیشه او بر فکر و آثار مولانا بسیار بوده است و با مطالعه و بررسی، اشتراک خطوط عمده فکر و مبانی اصلی تصوّف در آثار مولانا و معارف بهاءولد مشخّص میگردد.
ادامهی مولانا شناسی در پُست بعدی…
کهنترین و معتبرترین نسخه خطّی مثنوی مولوی
حسام الدّین چلبی و سلطان ولد نوشته شده است
در آذرماه سال هزار و سیصد و هشتاد که برای دومین بار سعادت زیارت مقام شمس و تربت مولانا در قونیه نصیبم شد، موّفق به تهیّه نسخه نفیسی از کهنترین و معتبرترین نسخه خطّی مثنوی مولوی شدم که با چاپ و کاغذی نفیس و جلدی مرغوب از طرف وزارت فرهنگ ترکیه منتشر شده است. این سفر برای زیارت و شرکت در مراسم سماع درویشان بود که همه ساله به مدّت یک هفته از نوزدهم تا بیست و ششم آذرماه برابر با دهم تا شانزدهم دسامبر در شهر قونیه برگزار میشود.
نسخه اصلی این مثنوی بینظیر که تحریر آن در سال ۶۷۷ ه . ق، یعنی پنج سال بعد از وفات مولانا خاتمه یافته است، در موزه مولانا داخل ویترینی در فاصله نزدیکی از تربت پاک وی قرار دارد. در پایان این نسخه، چند سطری به خط نویسنده آن نگاشته شده است.
کهنترین و معتبرترین نسخه خطّی مثنوی مولوی نسخه شماره ۵۱ موزه مولانا در «قونیه» به ابعاد ۲/۳۲×۴۹ سانتیمتر است و جلد بسیار نفیس عصر سلجوقی دارد. کاغذ آن اندکی ضخیم و به رنگ روشن است. چنین بر میآید که این نسخه به دست یکی از مریدان «سلطان ولد» به نام محمّد فرزند عبدالله قونوی با مراقبت و نظارت حسام الدّین چلبی و خود سلطان ولد از روی پیشنویسهایی که در محضر مولانا قرائت و تصحیح شده، نوشته شده است چنانکه در چند جای آن با قلمی ریزتر از متن در بالا و پایین کلمات و حاشیه آنها، کلمات تصحیح شده را افزوده و ابیات ناقص را اضافه کردهاند.
نسخهای که حسام الدّین چلبی نوشت، کهن تربن و معتبرترین نسخه مثنوی معنوی درواقع، برای مولانا قرائت شد و اصلاحاتی در آن صورت گرفت و بعد از آنکه نسخه دیگری از روی آن استنساخ شد، به خاک سپرده شد. بنابراین نسخه اصلی همین است که بعدها به تملّک صاحب عطا فخرالدّین (وزیر سلجوقیان) در آمد و بعد از آن به دست جمال الدّین مبارک رسید و به خانقاه وقف گردید.
بنا به گفته رئیس موزه و کتابخانه مولانا، وزارت فرهنگ ترکیه این کتاب را در دو قطع چاپ و منتشر ساخته است. یکی با قطع بزرگ ۲/۳۲×۴۹ سانتیمتر که همان قطع نسخه اصلی موجود در موزه مولانا است (در ۱۰۰۰ نسخه) و دیگری با قطع کوچکتر ۲۳×۳۳ سانتیمتر (در ۲۰۰۰ نسخه) که تمام نسخههای موجود در وزارت فرهنگ به نمایندگان مجلس و شخصیّتهای بزرگ جهان و ترکیه و چند کتابخانه هدیه شده است و فقط تعداد معدودی در کتابخانه موزه برای عرضه به مشتاقان و ارادتمندان حضرت مولانا موجود بود که سعادت یار شد و نسخهای از این چاپ نفیس در قطع بزرگ آن تهیّه گردید.