جلسه خوانش مثنوی معنوی
جلسه خوانش مثنوی معنوی با حضور جمعی از ادب دوستان و ادب پژوهان و مولوی شناسان در دفتر انتشارات بانگ نی برگزار گردید:
جلسه خوانش مثنوی معنوی ، با حضور جناب آقای دکتر حداد عادل، سرکار خانم ناهید عبقری، جناب آقای دکتر موید، سرکار خانم مهندس نیک پور(طراح انتشارات)، آقای مهرداد علی زاده شعرباف(ویراستار و مدیر روابط عمومی انتشارات)، سرکار خانم شهابی پور(ویراستار مجموعه)، سرکار خانم اسداله زاده(ویراستار مجموعه) برگزار شد.
در این جلسه که تقریبا ۲ ساعت به درازا کشید ابتدا جناب آقای دکتر حداد عادل از مجموعه انتشارات بانگ نی دیدن فرمودند و ضمن قدردانی از زحمات و پژوهش های سی و اندی ساله سرکار خانم عبقری، نشست صمیمی شعرخوانی با محوریت مثنوی را برگزار کردند.
در جلسه خوانش مثنوی معنوی ، جناب آقای دکتر حداد عادل ابتدا اشعاری از خود را برای کادر مجموعه انتشارات بانگ نی قرائت فرمودند و در ادامه اضافه کردند که شکل گیری این مجموعه عظیم شش دفتر شرح مثنوی مستلزم تلاشی بی وقفه و شبانه روزی در سالیان متمادی است و تمام ادیبان و مولوی پژوهان این تلاش نستوه سرکار خانم عبقری را ارج می نهند.
در ادامه جلسه خوانش مثنوی معنوی ، پس از قرائت چند غزل از دکتر حداد عادل، سرکار خانم عبقری و دیگر کادر فنی پیرامون غزلیات دکتر حداد عادل اظهار نظر کردند.
در ادامه جلسه خوانش مثنوی معنوی ، دو استاد گران سنگ حوزه ادبیات، سرکار خانم ناهید عبقری و جناب آقای دکتر حداد عادل بخش هایی از کتاب مستطاب مثنوی معنوی را قرائت کردند و توضیحات تکمیلی را نیز ضمیمه کردند.
در پایان این جلسه دکتر حداد عادل ضمن گپ و گفتی صمیمانه با دکتر موید و کادر مجموعه انتشاراتی بانگ نی چند جلد از کتابهای شعر و چند جلد از کتابهای تحقیقاتی خود را به سرکار خانم ناهید عبقری(مدیر انتشارات بانگ نی) اهدا کردند.
پایان جلسه خوانش مثنوی معنوی .
مهرداد علیزاده شعرباف. انتشارات بانگ نی
غزلیات شمس
ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته ای شیخ ما را فوطه ده وی آب ما را غوطه ده این باد اندر هر سری سودای دیگر میپزد دیروز مستان را به ره بربود آن ساقی کله ای رشک ماه و مشتری با ما و پنهان چون پری هر جا روی تو با منی ای هر دو چشم و روشنی عالم چو کوه طور دان ما همچو موسی طالبان یک پاره اخضر میشود یک پاره عبهر میشود ای باغبان ای باغبان در ما چه درپیچیدهای
|
افتاده در غرقابهای تا خود که داند آشنا مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزا ای موسی عمران بیا بر آب دریا زن عصا سودای آن ساقی مرا باقی همه آن شما امروز می در میدهد تا برکند از ما قبا خوش خوش کشانم میبری آخر نگویی تا کجا خواهی سوی مستیم کش خواهی ببر سوی فنا هر دم تجلی میرسد برمیشکافد کوه را یک پاره گوهر میشود یک پاره لعل و کهربا گر بردهایم انگور تو تو بردهای انبان ما (غزلیات شمس) |
غزلیات شمس . غزلیات شمس از جذاب ترین و ناب ترین غزل های عرصه ادب فارسی غزلیات حضرت مولاناست که به احترام به مرادش شمس تبریزی به نام وی نامیده است. در این سلسله پست ها در این صفجه ناب تربن و برگزیده تربن غزلهای این عارف نامی برای خوانندگان به اشتراک گذاشته میشود در جهت آشنایی بیشتر و بهتر مخاطبان و علاقه مندان و غزل دوستان و ادب دوستان با غزلیات ناب عارفانه-عاشقانه ی این شاعر گران سنگ قرن هفتم هجری.
ادامه غزلیات شمس و منتخبات در پستهای بعدی…
غزلیات شمس به انتخاب ناهید عبقری و مهرداد علیزاده شعرباف
شرح مثنوی معنوی نی نامه . به قلم ناهید عبقری
شرح مثنوی معنوی نی نامه :
- نِی حدیثِ راه پُر خون میکند / قصّههایِ عشقِ مجنون میکند
نی یا انسان کامل سخن از راهی میگوید که پر از خون جگر است، راهِ بیانتهای کوی دوست، راهی که در آن تنها مجنونصفتان میتوانند طیّ طریق کنند.
- محرمِ این هوش جُز بیهوش نیست / مر زبان را مُشتری جز گوش نیست
درک نکاتی که گفته شد و اینکه چگونه نی حدیث راه پرخون میکند و قصّههای عشق مجنون را میگوید، نیازمند هوش و ادراکی ماورای هوش و ادراک عادی بشری است که مولانا این فراست خاص را بیهوشی مینامد؛ یعنی عدم وابستگی به تعلّقات دنیوی. کسی میتواند محرم این راز شود و به حریمِ عالی عالم معنا راه یابد که دلش مقیّد به قیود نفسانی نباشد و چنین کس به دنیا و اعتبارات دنیایی وقعی نمینهد؛ پس نسبت به مسایل دنیایی بیهوش و نسبت به عوالم روحانی بهوش است. در مصراع بعدی میفرماید: زبانی که گوینده لطایف و اسرار است، زبان ولیّ (انسان کامل) آنچه را که لزوم مییابد، میگوید؛ امّا تنها کسی مقصود حقیقی وی را در مییابد که گوشی شنوا داشته باشد. گوشی ماورای گوش سَر و زمینهای مستعد برای دریافت ادراکات عالی. (گوش دل، گوش باطن)
- در غمِ ما روزها بیگاه شد / روزها با سوزها همراه شد
در غم فراق روزهای بسیاری سپری شد که توأم با سوز و درد بود. اشارهای است به آشنایی با شمس و در حقیقت آشنایی با عشق و پیامدهای دردناکی که دوری از شمس برای مولانا داشت، تا روزی که حقیقتِ شمس را در وجود خود یافت و اندکی آسود. به نظر میرسد که «در غم ما روزها بیگاه شد»، غم ما، همان راه پر خون و قصّهای از قصّههای عشقِ مجنون باشد، قصّه عشق و غم مولانا.
- روزها گر رفت، گو: رو، باک نیست / تو بمان، ای آنکه چون تو پاک نیست
از گذر ایّام و آمد و شد روزها که امری عادی و طبیعی است، هیچ دلنگرانی نیست. مهم نتیجهای است که حاصل شده و این ثمره برای مولانا، تحوّلاتی درونی و کمال روحانی است و نتیجه این تکامل، حضور حسامالدّین است که به تعالی دلخواه رسیده است و خطاب به اوست: ای حسامالدّین، تو بمان که حاصلِ ایّامِ از دست رفتهای و اینک در این روزگار چون تویی، چنین پاک پاک از گردِ تعلّقات، وجود ندارد.
شرح مثنوی معنوی نی نامه ، ادامه…
- هر که جز ماهی، ز آبش سیر شد / هر که بی روزیاست روزش دیر شد
همانگونه که ماهی هرگز از آب سیر نمیشود و همه چیز او و حیات و ممات او در آب جریان و استمرار مییابد، مردان خدا، اولیاءالله و کاملان نیز که ماهیانِ دریای حق به شمار میآیند، علیرغم فیوضات ربّانی و باران رحمتِ الهی که بر آنان همواره جریانی دایمی دارد، چنانکه گویی در دریایی از فیض خداوندی غوطهوراند، هرگز احساس پر بودن و سیر شدن از این عنایات را ندارند و همواره فریاد «هَلâ مِنâ مَزید» از جانشان بر میخیزد، و کسی که از این رزق معنوی محروم و بیبهره باشد یا در پی کسب و تحصیل آن نباشد از دیدگاه مولانا و همه عرفا روزگارش بیهوده سپری شده است؛ یعنی روزش دیر شده و به شامگاه رسیده، بدون آنکه بهره معنوی برده باشد و عمر عزیزی را که به امانت به او دادهاند، بیهوده و به بطالت گذرانده است.
- در نیابد حال پُخته هیچ خام / پس سخن کوتاه باید، والسَّلام
کسی که ادراک روحانی و معنوی ندارد، نمیتواند حال تعالی یافتگان و کاملان را دریابد.
به نقل از شرح مثنوی معنوی با نگاهی تطبیقی به مبانی عرفان نظری. ناهید عبقری تا پایان نی نامه .
انتخاب کتاب شرح مثنوی به عنوان کتاب سال
در این مراسم کتاب شرح مثنوی معنوی نوشته ناهید عبقری به عنوان کتاب برگزیده در بخش ادبیات شناخته شد.
انتخاب کتاب شرح مثنوی به عنوان کتاب سال .
در این مراسم دکتر یاحقی، رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و جمعی از ادب دوستان و نویسندگان و محققین در روز افتتاحیه نمایشگاه بین المملی کتاب مشهد برگزار گردید. بانگ نی
نمایشگاه بین المللی کتاب مشهد
نوزدهمین نمایشگاه بین المللی کتاب مشهد با حضوران ناشران برتر بین المللی و داخلی. این نمایشگاه از مورخ نهم آذر ماه ۱۳۹۶ لغایت پانزدهم آذر ماه ۱۳۹۶ برگزار می گردد. در این نمایشگاه مهمانان ارزشمندی ازجمله دکتر یاحقی دکتر، دکتر راشد محصل، مصطفی رحمان دوست و سرکار خانم ناهید عبقری، علیرضا قزوه، دکتر رضا اشرف زاده حجه الاسلام علی شیرازی، سردار گلعلی بابایی، محمدکاظم کاظمی، خانم ضرابی زاده، حامد عسگری، قاسم علی فراست، برزو ارجمند، کیوان ساکت و… حضور به هم خواهند رسانید.
برنامه ها و نشست های تخصصی کتاب در نمایشگاه بین المللی کتاب مشهد :
جشن امضای آثار نویسندگان برتر کشوری
رونمایی کتاب / تاتر خیابانی / شب شعر / عصر داستان / نورافشانی و مراسم جشن و دف نوازی ویژه میلاد رسول اکرم (ص)
اکران ویژه و نقد و بررسی فیلم اشنوگل همراه با عوامل
شب های فرهنگی شهرستان های خواف، گناباد، تربت جام، تربت حیدریه، نیشابور و کاشمر
در این نمایشگاه بین المللی کتاب مشهد موسسات و انتشارات فراوانی ازجمله انتشارات ققنوس، انتشارت چشمه، انتشارات سخن و… کتاب عرضه خواهند کرد. انتشرات بانگ نی نیز با کتب زیر در نمایشگاه بین المللی کتاب مشهد شرکت خواهد کرد:
- از عارف قصه گو بشنو، مجموعۀ دوجلدی، چاپ سوم، ۱۳۹۴. مشتمل بر قصهها و تمثیلات و نمادسازیهای شش دفتر مثنوی.
- سیر معنوی با قصّههای مثنوی ، چاپ سوم، ۱۳۹۴. کتابی با نگاهی اجمالی به قصههای مولانا و رمزپردازی.
- ناگفتههای مشروطیت، چاپ دوم، ۱۳۹۴. خاطرات سالار معتضد از “اردوی شرق” و مقابله با محمدعلی میرزا “شاه مخلوع قاجار” ۱۳۲۹ ه. ق – ۱۲۹۰ه. ش. دریافت تقدیرنامه از دفتر ریاستجمهوری.
- افسانههای کهن، مجموعۀ چهارجلدی، چاپ اول، ۱۳۹۴. رواننویسی افسانههای کهن ایرانی(مولانا) برای نوجوانان.
- Rumi’s storiesچاپ اول، ۱۳۹۵، ترجمۀ داستانهای مثنوی معنوی به زبان انگلیسی، مشتمل بر اوّلین گالری مینیاتوریِ اختصاصی داستانهای مثنوی در جهان، شامل ۳۸ تابلو که توسط گروه کنز نگارگری شده است و مورد استقبال ناشران خارجی قرار گرفته است.
- شرح مثنوی معنوی بانگاهی تطبیقی به مبانی عرفان نظری، شش جلدی، چاپ اول ۱۳۹۵. شرح کامل و جامع تمام ابیات مثنوی به انضمام آیات، احادیث، زندگینامۀ مبسوط انبیا و اولیا و شرح مبانی عرفان نظری.
- امثال و حکم مثنوی: شامل کاربرد امثال سایره در ابیات مثنوی و نمونههایی در ادب فارسی به انضمام اشارات قرآنی، احادیث، سخنان بزرگان ونمونههایی از سایر بزرگان ادب و ریشهیابی امثال.
- مثنوی معنوی مولوی، دو جلدی: با استفاده از موثقترین نسخۀ مثنوی موزۀ قونیه، تصحیح و توضیح، اشارات قرآنی و احادیث به انضمام تعبیرات عرفانی.
- پرتو شمس: چکیدهای آموزنده از سخنان شمس تبریزی همراه با طراحی و صفحهآرایی متناسب با مفاهیم مورد نظر.
- آفتاب جان: گزیدهای از ابیات غزلیات دیوان کبیر، فارسی-انگلیسی، همراه با طراحی و صفحهآرایی متناسب با مفاهیم مورد نظر.
- مثنوی به نثر: مشتمل بر نگارش منثور کلیۀ ابیات مثنوی به انضمام توضیحات ضروری برای درک بهتر خواننده. ناهید عبقری. مهرداد علیزاده شعرباف. انتشارات بانگ نی. نمایشگاه بین المللی کتاب مشهد
زندگی نامه مولانا به قلم ناهید عبقری؛
زندگی نامه مولانا :
بعد از وفات بهاءولد در سن ۸۰ سالگی، مولانای ۲۴ ساله بنا به خواهش مریدان پدر بر جای وی نشست و بساط وعظ بگسترد و رایت شریعت را بر افراشت و یک سال تمام مفتی شریعت بود تا سیّد برهانالدّین محقّق ترمذی بدو پیوست.
این سیّد سالخورده که مراتب سلوک را نزد پدر مولانا در بلخ طی کرده بود، توقّف در علم قال را برای شاگرد مستعدّ خویش که شایستگی عروج به آسمانها را داشت، مناسب نمیدید و وی را ملزم به ادامه تحصیل در شام و حلب نمود، با تأکید فراوان به پرداختن «علم حال» در جوار «علم قال».
دمشق و حلب در عصر مولانا، از مراکز عمده تعلیمات اسلامی به شمار میرفتند. مولانا مدّتی در مدرسه حلاویه حلب که یکی از مراکز عمده حنفیان بود، فقه و علوم مذهبی را به احتمال زیاد نزد کمالالدّین ابنالندیم که فقیه حنفی بود تحصیل کرد و سپس عازم دمشق گردید. در آن ایّام، شیخ اکبر محییالدّین آخرین سالهای عمر را در این شهر میگذراند و چنانکه کمالالدّین حسین خوارزمی در جواهرالاسرار گفته است، در طول اقامت در دمشق، مولانا با ابنعربی و سعدالدّین حَمَوی و اوحدالدّین کرمانی و صدرالدّین قونوی صحبت داشته است. توقّف مولانا در دمشق، ظاهرآ بیش از چهار سال به طول نینجامیده است.
جلالالدّین محمّد بلخی، وقتی در حدود سی و سه سالگی به قونیه بازگشت، مولانای روم و مفتی بزرگ عصر تلقّی میشد.
نمونههایی از لحن پر وقار عالمانه و زاهدانه وی در آن دوره را در «مجالس سبعه» میتوان یافت. کاروان غیب این گوهر بیچون را آلوده چون و چرا نمیپسندید و اقیانوس آرام درون وی را در جوش و خروش میخواست و دست غیرت عشق در کار بود تا آتش در بنیاد غیر زند و مولانای سرگرم درس و بحث را سرمست حقیقت سازد. ناگهان آفتاب عشق و حقیقت شمس پرتوی بر آن جان پاک افکند و چنانش تابناک نمود که چشمها از نور وی خیره گردید و فهمها از ادراک آن عاجز.
آن انسان آسمانی که حضور و ظهورش به یکباره طومار زندگی و احساس مولانا را در هم نوردید و از آن سجّادهنشین باوقار، عاشقی بیقرار را به تصویر کشید، شمس تبریزی بود.
شمس الدّین محمّد بن علی بن ملکداد از مردم تبریز بود. همواره نمد سیاه میپوشید. در هر شهری که وارد میشد مانند بازرگانان در کاروانسراها منزل میکرد و قفل بزرگی بر در حجره میزد چنانکه گویی کالای گرانبهایی در اندرون است حال آنکه حصیرپارهای بیش نبود. روزگار را به ریاضت و جهانگردی میگذرانید و گاه مکتبداری میکرد. در شهر تبریز، پیران طریقت، او را «کامل تبریزی» میخواندند و به جهت سفرهای بسیار به او «شمس پرنده» نیز میگفتند. شمس از مستوران حرم قدس بود. قبل از برخورد با مولانا هیچ آفریده را بر حال او اطّلاعی نبود. زندگی و مرگ این «شمس بیغروب» که از قبول خلق میگریخت و شهرت خود را پنهان میداشت در پرده اسرار فرو پیچیده است.
شمس در تاریخ شنبه ۲۶ جمادیالثانی ۶۴۲ ه .ق / ۲۳ اکتبر ۱۲۴۴ م به قونیه آمد و پس از شانزده ماه در تاریخ ۲۱ شوال ۶۴۳ از آن شهر رفت و دوباره پس از چندی در سال ۶۴۴ به قونیه بازگشت و در سال ۶۴۵ به کلّی ناپدید شد و به افسانهها پیوست؛ امّا آتشی که نگاه سوزان، عمیق و نورانی وی در وجود مولانا بر افروخته بود، هرگز خاموش نشد و آن فقیه عالیقدر که اینک عاشق پاکباختهای شده بود، تمام باقیمانده عمر خویش را با قول و غزل و شعر و ترانه و چنگ و چغانه و در سماع عاشقانه گذراند.
در روز شنبه بیست و ششم جمادی الاَخر سال ۶۴۲ ه / ۲۳ اکتبر ۱۲۴۴ م شمس وارد قونیه شد و در
کاروانسرای «خان برنجفروشان» یا «خان شکرریزان» وارد شد. وی در آن ایّام در مراحل کمال و از نظر سنّی احتمالا شصت ساله بوده است. شمس در سفرها همواره در کاروانسراها اقامت میکرد.
ادامه زندگی نامه مولانا در پست بعدی… به نقل از شرح مثنوی معنوی مقدمه؛ زندگی نامه مولانا .
شرح مثنوی با نگاهی تطبیقی به مبانی عرفان نظری
ناهید عبقری
نویسنده در پیشگفتار، کتاب خود را به این ترتیب معرفی میکند:
شرح مثنوی با نگاهی تطبیقی به مبانی عرفان نظری :
جاذبه عظیم و حیرتانگیز شخصیّت ممتاز و والای مولانا و مراد محبوبش شمس، از عنفوان جوانی وجودم را مسخّر کرده بود و این شیفتگی زمینهای از جدّ و جهد وقفهناپذیری را فراهم آورد که در نهایت، خویش را در اقیانوس بیکران اندیشههای این ابرمرد عالم معنا غوطهور یافتم. اینک که چند دهه از روزگار شباب گذشته است بر آن شدم که به پشتوانه این عشق و جاذبه عظیم آن و با تکیه بر «عنایات حق و خاصان حق» دستاوردهای معنوی و روحانی حاصل از این سلوک را به صورت شرحی بر مثنوی معنوی به رشته تحریر آورم. این مهم ماحصل حدود سی سال مطالعه و تفکر در باب موضوعات عرفانی و بهخصوص مثنوی و دیوان کبیر و دیگر آثار منثور مولانا است. رهروان این وادی به خوبی واقفاند که برای اهتمام به امری چنین خطیر و سترگ، شناخت این شخصیّت والا و درک جهانبینیِ خاصِّ وی که از ورای آثار منظوم و منثور او، بنا بر استعداد و قابلیّتهای وجودیِ خواننده و محقّق جلوهگر است، یکی از ارکان اصلی و اساسی به شمار میآید که خود به تنهایی نیازمند سالها مطالعه و تحقیق و بررسی است که اگر عنایت سرمدی شامل حال باشد و عشق رهبر، امید است که حقیقت گوشه چشمی بنماید.
در ادامه مقدمه شرح مثنوی با نگاهی تطبیقی به مبانی عرفان نظری غوّاصی در اقیانوس اندیشههای مولانا و شرح این منظومه تعلیمی بینظیر، امری نبود که بتوان به اطمینانی تام، کمر همّت بر آن بست و علیرغم آنکه خویش را در قیاس با عظمت این کار، سخت ضعیف و ناتوان مییافتم، در نهایت، عشق بود که در عرصه کشمکشهای درونیام بر عقل پیروز شد و به فضل الهی در این وادی حیرت گام نهادم و خود را مجنونوار به هجوم اندیشههای تابناک و گهربار مولانا سپردم و در تقریر معانی در هر سطری که رقم خورد از حضرت حق یاری و استعانت طلبیدم تا در تبیین افکار و اندیشههای این انسان آسمانی و شرح گلهای گلستان ضمیرش که عطر دلنواز آن مرز قرون و اعصار را در نوردیده است به خطا نروم و در تقریر معانی بلندی که از اوج نردبام معرفت به گوش جهانیان رسانیده است و سرشار از خیالپردازیهای دلانگیز و بدایع پردازیهای بینظیر و تمثیلسازیهای پر رمز و راز است دچار لغزش نگردم؛ امّا اینکه علیرغم جدّ و جهد صادقانه و مستمر تا چه حد موّفق شدهام، اللهُ أعلَمُ بِالصَّوابِ و به فرموده مولانا:
دوست دارد یار این آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی
گرایش اقشار گوناگون جوامع بشری، علیرغم پیشرفتهای شگفتانگیز در همه امور بخصوص در علوم، نسبت به مسائل معنوی و عرفانی، افزونی دارد و بسیار بجاست که با شهرت و محبوبیّت بینظیری که کلام جاذب و شورانگیز مولانا دارد، این گرایش بیش از هر عارف عاشق متصوّفی متوجّه وی باشد. این شوق در کثیری از خلق برانگیخته شده است که بدانند این انسان آسمانی که همه از او سخن میگویند، کسی که قالب تنگ زمان و مکان را برای خویش کوچک مییافت، کیست؟ این عارف شاعر که در بحری بیپایان و مالامال از عشق و طرب و شور و دلدادگی زیست که بود که امروزه اشعار و غزلیّاتش بر زبان عارف و عامی و پیر و جوان جاری است؟ این جاذبه کلام چه کسی است که مرز قرون و اعصار را در نوردیده و فرهنگها و ادیان و مذاهب گوناگون را تحت لوای «ملّت عشق»، پیوندی مهرآمیز زده است؟ او چه کس است که غزلیّات پرشور و دلانگیزش، هم در موسیقی سنّتی جایگاه والایی دارد و هم ستارگان موسیقی در آن سوی دنیا در صحنههای پر از نور و رنگ و صوت آن را به شیوهای نوین عرضه میدارند و چنین است که در پی شناخت این خورشید تابناک معرفت، میکوشند تا از ورای آثارش در حدّ امکان او را بشناسند و دریابند که رسالت و پیام اصلیاش از میان این همه گفتار چیست؟ و چنین بود که اندیشیدم چه زیباست اگر مثنوی، «کتابِ تعلیمی دانشگاهِ عرفانِ مولانا» که برای همه انسانها و در تمامی اعصار مفید، بلکه ضروری است به زبانی روان و ساده و حتّیالامکان جامع به شرح آید، آن چنانکه هر مشتاقی فراخور حال بتواند از این اقیانوس معنا سبویی بر کشد و جان تشنه خویش را سیراب سازد و در خور ادراک خود خوشهچین معارف والای آن باشد و بتواند از عطر دلاویز آن مشام جان را معطّر سازد و چه بجاست که بکوشم تا با ارائه اطّلاعاتی که در هر مقال مجال حضور مییابد بنا بر حوصله بحث گاه به اجمال و گاه به تفصیل، خواننده را کمتر نیازمند ارجاع به منابع و مآخذ دیگر بدارم.
در ادامه شرح مثنوی با نگاهی تطبیقی به مبانی عرفان نظری میخوانیم:
بنابراین، کوشیدم که در حدّ بضاعت خویش به سادگی و روانی به شرح تمامی ابیات مثنوی بپردازم و مجموعهای «تحلیلی ـ علمی» فراهم آورم که پاسخ شایسته و بایستهای باشد به سؤالاتی که در باب هر یک از ابیات و مفاهیم مربوط به آن مطرحاند و به این ترتیب در کنار توضیحات تحلیلی قواعد و دقایق عرفان نظری نیز حضور یابند به شیوهای که در طیّ آن، تمام ابیات شرح گردد و معنی واژهها و تعبیرات و اشارات قرآنی و احادیث بهطور کامل همراه هر بیت با ذکر مآخذ و منابع نوشته شوند و لطایف و ظرایف دقیق عرفانی به روشنی و روانی تمام در محلِّ خویش گفته آیند. با امید آنکه ماحصل این تلاش به فضل الهی و توجّهات حق مقبول طبع افتد.
و من الله التوفیق
شرح مثنوی با نگاهی تطبیقی به مبانی عرفان نظری ،ناهید عبقری
شرح مثنوی معنوی ۲
- آتش ِ عشقاست کاندر نِی فُتاد / جوششِ عشقاست کاندر مِی فُتاد
بنا به اعتقاد عرفا و گروهی از فلاسفه، عشق در همه موجودات و در کلّ کائنات ساری و جاری است و استدلال آنان بر این امر، تمایل ذاتی و فطری تمام موجودات است برای رسیدن به کمال وجودی خود و معتقدند که محرّک اصلی در کلیّه تحرّکاتی که در عالم هست عشق رسیدن به تکامل است؛ امّا هر موجودی به میزان استعداد خود تحرّک دارد؛ پس سوزی که در نوای نی است از آتش گدازنده عشق و جوشش می نیز به همان سبب است.
اینک بیمناسبت نیست اگر به عشق و مفهوم آن از دیدگاه بعضی از عرفا و حکما بپردازیم و آنچه را که مایه اصلی عرفان و عامل اساسی سیر و سلوک عارفان و جوش و خروش آنان است بررسی نماییم. لطیفهای را که ربّانی و ودیعهای را که الهی است. آتشی را که سوزاننده صفات بشری و گشاینده چشمِ دل سالک به عوالم ملکوتی است.
سهروردی در رساله فی حقیقه العشق: محبّت چون به غایت رسد عشق است و عشق را از عَشَقه گرفتهاند که گیاهی است و در بن درختها پدید میآید. ابتدا ریشهاش را در زمین محکم میکند، سپس سر بر میآورد و به دور درخت میپیچد، آن چنانکه تمامی درخت را میگیرد تا آن را بخشکاند و همچنین است در عالم انسانیّت که خلاصه موجودات است. تا قرن
پنجم هجری صوفیّه بیشتر از محبّت سخن گفتهاند و از آن زمان به بعد «عشق» در آثار منظوم و منثور عارفان راه یافته است. در قرن ششم با ظهور سنایی غزنوی، عشق در آثار عرفانی جایگاه خاصّی یافت و بعد، عطّار و دیگر بزرگان عرفان و تصوّف، بنیانِ آثار خویش را بر پایه عشق نهادند و لطایف بیشمار آفریدند.
از نخستین طلیعه آفرینش آدم تا کنون، انسان با عشق آشنا بوده و هرچه معرفت عمیقتری نسبت به مبدأ هستی یافته این حس در وی عمیقتر گشته، تا آنجا که خود را عاشق و خداوند را معشوق یافته است. هر تعریفی که درباره عشق گفته شود نارسا است؛ زیرا چیزی را میتوان وصف کرد که بر آن احاطه و اشراف تام باشد، حال آنکه عشق به تعبیر عارفان و حکیمان نور وجود است.
پس حقیقتِ عشق، یافتنی و چشیدنی است. فلوطین به دو قوس صعودی و نزولی معتقد است و میگوید: در قوس صعودی باید از آلایشهای دنیوی پاک شد و لطیفه نهانی که از آن عشق خیزد را جان میداند و مطلوب حقیقی وصول به حق است که حاصلِ آن بیخودی از خویش است.
نظریّه سریان عشق در کائنات در یونان باستان نیز وجود داشته است و افلاطون در رساله «مهمانی» میگوید: قلمرو قدرت خدای عشق تنها جان و تن انسان نیست، بلکه سراسر عالم هستی است.
شرح مثنوی معنوی ۲ :
- نِی، حریفِ هر که از یاری بُرید / پردههااَش پردههایِ ما درید
در این بیت نیز به نظر میرسد که مولانا از به کار بردن نی هر دو مفهوم آن را در نظر داشته است، هم نی به عنوانِ ساز و هم نی در معنای تمثیلی آن. در مورد نخستین، نی با بریده شدن از نیستان سوزی دارد و گدازی و این حال هماهنگ است با احوال هر عاشق در هجران معشوق، و پردههایی که مینوازد، سبب دگرگونی و تهییج افزونتر عاشق میشود و راز عشق را بر ملا میکند. در معنای تمثیلی آن نی، اشارهای است به حسامالدّین، انسان کاملی که مولانا به او تعلّق خاطر داشته است و میفرماید: حسامالدّین رفیق و همراه و همدمِ هر کسی است که از یاران دنیوی میبرد و خود را از قید تعلّقات میرهاند. سازی را که از عشق در دل ما نواخت، گامی بود از گامهای نوای دلدادگی و بیقراری، که نغمه این ساز، پردهها و حجابهای درونی ما را با وی به کلّی درید و از بین برد و اتّحادی بین عاشق و معشوق حاصل آمد.
شرح مثنوی معنوی ۲ ادامه:
- همچو نی زهری و تریاقی که دید؟ / همچو نِی، دمساز و مشتاقی که دید؟
انسان کامل در مراتب سیر و سلوک، تمام منازل را طی کرده و از کلیّه آفاتِ راه باخبر است و در مقام یک مرشد کامل، مشتاقان و طالبان را تعلیم میدهد و برای آنکه هر کس حقیقتِ نَفâسِ خویش را بشناسد و مشتاقِ حقیقی از مدّعی لافزن تمیز داده شود، آنان را به اشکال گوناگون میآزماید. ابتلای به دردها، رنجها و مصائب که در اینجا به زهر مانند شده؛ چون برای سالک تلخ و ناخوشایند است. هنگامی که سالک نقش ِ نَفâس را دریافت و لزوم مبارزه با آن را متوجّه شد، این حکیم الهی، وی را درمان میکند و پادزهر که همان امداد الهی است به کمک وی میشتابد؛ بنابراین ولیّ مانند محک عمل میکند و میزانی است برای سنجش حق از باطل. او که خود گرد تعلّقات را از دامنِ دل افشانده است، بیش از هر کسِ دیگری آرزومند و مشتاق همدمی و همنفسی و همصحبتی با کسانی است که خواهان رَشَد و هدایت هستند.
شرح مثنوی معنوی ۲ ؛به نقل از شرح مثنوی با نگاهی تطبیقی به مبانی عرفان نظری. ناهید عبقری
رباعیات مولانا
رباعیات مولانا . شماره ۱
ای در سر زلف تو پریشانیها گفتی ز فراق ما پشیمان گشتی |
واندر لب لعلت شکرافشانیها ای جان چه پشیمان که پشیمانیها |
رباعیات مولانا . شماره ۲
پرورد به ناز و نعمت آن دوست مرا تن خرقه و اندر او دل ما صوفی |
بردوخت مرقع از رگ و پوست مرا عالم همه خانقاه و شیخ اوست مرا |
رباعیات مولانا . شماره ۳
تا از تو جدا شده است آغوش مرا
در جان و دل و دید فراموش نهای |
از گریه کسی ندیده خاموش مرا از بهر خدا مکن فراموش مرا |
رباعیات مولانا . شماره ۴
تا عشق تراست این شکرخائیها کارت همه شب شرابپیمائیها |
هر روز تو گوش دار صفرائیها مکر و دغل و خصومتافزائیها |
رباعیات مولانا . شماره ۵
تا نقش خیال دوست با ماست دلا وانجا که مراد دل برآید ای دل |
ما را همه عمر خود تماشاست دلا یک خار به از هزار خرماست دلا |
رباعیات مولانا . شماره ۶
جز عشق نبود هیچ دمساز مرا جان میدهد از درونه آواز مرا |
نی اول و نی آخر و آغاز مرا کی کاهل راه عشق درباز مرا |
رباعیات مولانا . شماره ۷
زنهار دلا به خود مده ره غم را با ترّه و نانی چو قناعت کردی |
مگزین به جهان صحبت نامحرم را چون تره مسنج سبلت عالم را |
شماره ۸
عاشق همه سال مست و رسوا بادا با هوشیاری غصّۀ هرچیز خوریم |
دیوانه و شوریده و شیدا بادا چون مست شویم هرچه بادا بادا |
شماره ۹
گر بوی نمیبری در این کوی میا آن سوی که سویها از آنسوی آید |
ور جامه نمیکنی در این جوی میا میباش همان سوی و بدین سوی میا |
شماره ۱۰
من تجربه کردم صنم خوشخو را یک روز گره نبست او ابرو را |
سیلاب سیه تیره نکرد آن جو را دارم بیمرگ و زندگانی او را |
شماره ۱۱
یک طرفه عصاست موسی این رمه را
نی سور گذارد او و نی ملحمه را |
یک لقمه کند چو بفکند این همه را هر عقل نکرد فهم این زمزمه را |
به انتخاب ناهید عبقری. مهرداد علیزاده شعرباف.
۵۰ بیت ابتدایی مثنوی معنوی مولوی
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
بود شاهی در زمانی پیش ازین
ملک دنیا بودش و هم ملک دین
اتفاقا شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار
یک کنیزک دید شه بر شاهراه
شد غلام آن کنیزک پادشاه
مرغ جانش در قفس چون میطپید
داد مال و آن کنیزک را خرید
چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار شد
آن یکی خر داشت و پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود
کوزه بودش آب مینامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست
شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو در دست شماست
جان من سهلست جان جانم اوست
دردمند و خستهام درمانم اوست
هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و در و مرجان مرا
جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم
هر یکی از ما مسیح عالمیست
هر الم را در کف ما مرهمیست
گر خدا خواهد نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر
ترک استثنا مرادم قسوتیست
نه همین گفتن که عارض حالتیست
ای بسا ناورده استثنا بگفت
جان او با جان استثناست جفت
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شه از اشک خون چون جوی شد
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی مینمود
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت
شه چو عجز آن حکیمان را بدید
پا برهنه جانب مسجد دوید
رفت در مسجد سوی محراب شد
سجدهگاه از اشک شه پر آب شد
چون به خویش آمد ز غرقاب فنا
خوش زبان بگشاد در مدح و دعا
کای کمینه بخششت ملک جهان
من چه گویم چون تو میدانی نهان
ای همیشه حاجت ما را پناه
بار دیگر ما غلط کردیم راه
لیک گفتی گرچه میدانم سرت
زود هم پیدا کنش بر ظاهرت
چون برآورد از میان جان خروش
اندر آمد بحر بخشایش به جوش
درمیان گریه خوابش در ربود
دید در خواب او که پیری رو نمود
گفت ای شه مژده حاجاتت رواست
گر غریبی آیدت فردا ز ماست
چونک آید او حکیمی حاذقست
صادقش دان کو امین و صادقست
در علاجش سحر مطلق را ببین
در مزاجش قدرت حق را ببین
چون رسید آن وعدهگاه و روز شد
آفتاب از شرق اخترسوز شد
بود اندر منظره شه منتظر
تا ببیند آنچ بنمودند سر
دید شخصی فاضلی پر مایهای
آفتابی درمیان سایهای
میرسید از دور مانند هلال
نیست بود و هست بر شکل خیال
نیستوش باشد خیال اندر روان
تو جهانی بر خیالی بین روان
بر خیالی صلحشان و جنگشان
وز خیالی فخرشان و ننگشان
آن خیالاتی که دام اولیاست
عکس مهرویان بستان خداست
آن خیالی که شه اندر خواب دید
در رخ مهمان همی آمد پدید
شه به جای حاجبان فا پیش رفت
پیش آن مهمان غیب خویش رفت
هر دو بحری آشنا آموخته
هر دو جان بی دوختن بر دوخته
گفت معشوقم تو بودستی نه آن
لیک کار از کار خیزد در جهان
ای مرا تو مصطفی من چو عمر
از برای خدمتت بندم کمر
مثنوی معنوی مولوی ۵۰ بیت ابتدایی. مثنوی معنوی مولوی – ناهید عبقری