غزلیات شمس؛ ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم
ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم
وی مطربان ای مطربان دف شما پرزر کنم
ای تشنگان ای تشنگان امروز سقایی کنم
وین خاکدان خشک را جنت کنم کوثر کنم
ای بیکسان ای بیکسان جاء الفرج جاء الفرج
هر خسته غمدیده را سلطان کنم سنجر کنم
ای کیمیا ای کیمیا در من نگر زیرا که من
صد دیر را مسجد کنم صد دار را منبر کنم
ای کافران ای کافران قفل شما را وا کنم
زیرا که مطلق حاکمم مؤمن کنم کافر کنم
ای بوالعلا ای بوالعلا مومی تو اندر کف ما
خنجر شوی ساغر کنم ساغر شوی خنجر کنم
تو نطفه بودی خون شدی وانگه چنین موزون شدی
سوی من آ ای آدمی تا زینت نیکوتر کنم
من غصه را شادی کنم گمراه را هادی کنم
من گرگ را یوسف کنم من زهر را شکر کنم
ای سردهان ای سردهان بگشادهام زان سر دهان
تا هر دهان خشک را جفت لب ساغر کنم
ای گلستان ای گلستان از گلستانم گل ستان
آن دم که ریحانهات را من جفت نیلوفر کنم
ای آسمان ای آسمان حیرانتر از نرگس شوی
چون خاک را عنبر کنم چون خار را عبهر کنم
ای عقل کل ای عقل کل تو هر چه گفتی صادقی
حاکم تویی حاتم تویی من گفت و گو کمتر کنم
غزلیات شمس؛ ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم . غزلی بسیار زیبا از مولانا؛ با صدای همایون شجریان. به انتخاب انتشارات بانگ نی و ناهید عبقری
برخی کتب منتشره درباره مولانا
مولانا به سبب افکار و اندیشههای بلند و نیز آثار گرانقدری که از خود به جای گذاشته، از دیرباز مورد توجه اندیشمندان و پژوهشگران داخلی و خارجی قرار گرفته است.
طبق آماری که چندی پیش ارائه شد، تنها در ایران، تعداد ۱۵۸ عنوان کتاب از مولانا (یا درباره مولانا) با تیراژ ۴۶۸ هزار و ۸۷۰ نسخه، منتشر شده است. نتیجهی تحقیق و بررسی این پژوهشگران کتب متنوع و گوناگونی است که شناخت مولوی را ممکن ساخته و ما را با اندیشه های این عارف بزرگ آشنا می سازد. عناوین زیر تنها بخشی از کتابهای منتشر شده در باره ی مولاناست:
برخی کتب منتشره درباره مولانا :
نام کتاب: زندگی نامه مولانا جلال الدین مولوی
نویسنده: فریدون بن احمد سپهسالار
نام کتاب: گزیده مثنوی مولوی
مولف: دکتر توفیق ه.سبحانی
نام کتاب: ترانه های شورانگیز مولوی
مولف: منوچهر علی پور
نام کتاب: چون کشتی بی لنگر
نویسنده: نویسنده : نگار- نگارین (منیژه پلنگ پوش)
نام کتاب: معنی عشق نزد مولانا
نویسنده: دکتر روان فر هادی
نام کتاب: مکاشفات رضوی شرح مثنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی
نویسنده: مولوی محمد رضا لاهوری
نام کتاب: زندگی و آثار مولانا جلال الدین رومی
نویسنده: افضل اقبال
مترجم: حسن افشار
نام کتاب: چشمه خورشید
مولف: رضا قلی خان هدایت
نام کتاب: قصه های شیرین مثنوی معنوی(ویژهی کودکان)
نویسنده: جعفر ابراهیمی
نام کتاب: عارف جان سوخته(شرح حال مولانا)
نویسنده: نهال تجدد
مترجم: مهستی بحرینی
نام کتاب: اصطلاحات و مفاهیم عرفانی دیوان شمس
نویسنده: مریم ابوالقاسمی
نام کتاب: مثنوی، زبان معرفت
نویسنده: پیمان آزاد
نام کتاب: کشف الابیات مثنوی معنوی مولوی
نویسنده: مهدی ایزدجو
نام کتاب: نگاهی به انسانشناسی در مکتب مولانا
نویسنده: محمد برادرثانی
نام کتاب: سودای حقیقت (هستیشناسی مولانا در مثنوی معنوی)
نویسنده: مجتبی بشردوست
نام کتاب: در دایره معنا (شرح آیات معنوی در ابیات مثنوی)
نویسنده: حسن بلخاری قهی
نام کتاب: در سایه آفتاب: شعر فارسی و ساختشکنی در شعر مولانا
نویسنده: تقی پورنامداریان
نام کتاب: تأویل طبیعت (فرهنگ نمادها و نشانهها در اندیشه مولانا)
نویسنده: علی تاجالدینی
نام کتاب: تجلی زن در آثار مولوی
نویسنده: زلیخا ثقفی
نام کتاب: حادثه کربلا در مثنوی
نویسنده:محمد تقی جعفری تبریزی
گردآوری، تنظیم و تلخیص: محمدرضا جوادی
نام کتاب: خدایان اساطیر در محضر مولانا و دفتر یونگ
نویسنده: اکرم جهانگیر تویسرکانی
نام کتاب: علم کلام در مثنوی
نویسنده: اکرم حبیبنژاد
نام کتاب: مولانا از بلخ تا قونیه
نویسنده: عبدالرفیع حقیقت
نام کتاب: برسی موانع معرفتی در مثنوی (با نگاهی به اندیشهها و جهانبینی مولوی)
نویسنده: محمدعلی خالدیان
نام کتاب: از بود تا نبود (چند و چون نمادها در مثنوی مولوی)
نویسنده: زهره خسروانی
نام کتاب: نینامه (در باره مولوی در قونیه)
نویسنده: خلیلالله خلیلی
نام کتاب: ظرف آب زندگی (بررسی ساختار قصه های مثنوی)
نویسنده: عباس خیرآبادی
نام کتاب: نقش حیوانات در داستانهای مثنوی معنوی
نویسنده: بهروز خیریه
نام کتاب: سخن قطره از دریا: مجموعه مقالات عرفانی در باره مثنوی
نویسنده: بتول درزی
نام کتاب: تحفههای آن جهانی (سیری در آثار و زندگی مولانا جلال الدین رومی)
نویسنده: علی دهباشی
نام کتاب: با یک تپش درنگ صور خیال و تعابیر متناقض نما در شعر مولوی و عطار
نویسنده: محمود دیانتی
نام کتاب: باغ عرفان: حرکت به سوی «او»، سیر و سلوکی بر شناخت عرفان مولانا جلالالدین
نویسنده: پوراندخت دیوانیان
نام کتاب: شمس در آینه اشارات و تلمیحات
نویسنده: آسیه رحیمی
نام کتاب: عقل از دیدگاه مولانا؛ پیشگفتار حسین نصر
نویسنده: پری ریاحی
نام کتاب: داستانها و پیامهای مثنوی
نویسنده: حشمتالله ریاضی
نام کتاب: سیمای تابناک قرآن در زلال مثنوی
نویسنده: حسین ریگی
نام کتاب: از شهر محمد تا سرزمین مولانا
نویسنده: مهدی زرقانی
نام کتاب: اخلاق عملی و تدبیر منزل در مثنوی مولانا
نویسنده: معصومه سالم کار
نام کتاب: عشق نوازیهای مولانا
نویسنده: جلال ستاری
نام کتاب: دلیل آفتاب: تحلیل شخصیتها (پیامبران، تاریخی و اساطیری) در مثنوی با توجه با مفهوم
نویسنده: معصومه شعبانی
نام کتاب: رنگ عشق: شرح و تفسیر سه داستان از مثنوی معنوی
نویسنده: اسماعیل شفق
نام کتاب: حضرت نوح(ع) در مثنوی
نویسنده: اعظم شفیعی
نام کتاب: کتابشناسی مولوی
نویسنده: ماندانا صدیق بهزادی
نام کتاب: عجبا نماز مستان؛ تفسیر عرفانی نماز در آثار مولانا
نویسنده: فتحالله عباسی
نام کتاب: معجزات و کرامات مولانا و شمس تبریزی
نویسنده: ابوالفتح عرب
نام کتاب: عشق، عشق… باز هم عشق (زندگی پرماجرای مولوی)
نویسنده: عباس عطاری کرمانی
نام کتاب: پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در مثنوی معنوی مولوی
نویسنده: قادر فاضلی
نام کتاب: اندیشههای کوانتومی مولانا: پیوند علم و عرفان
نویسنده: محسن فرشاد
نام کتاب: ارتباط غیرکلامی در مثنوی معنوی
نویسنده: کیومرث فلاحی
نام کتاب: ژرفای دریا جستوجوی مروارید ناسفته در دریای گفتههای مولانا
نویسنده: منیژه قربانی
نام کتاب: پژوهشی پیرامون مسأله دعا و معرفی دعای مثنوی مولوی
نویسنده: محمد کرمانی
نام کتاب: بانگ آب؛ دریچهای به جهاننگری مولانا
نویسنده: سودابه کریمی
نام کتاب: عشق درمانی؛ روان درمانی عارفانه براساس قصه شاه و کنیزک
نویسنده: عبدالعظیم کریمی
نام کتاب: گوهر گمشده؛ درنگی در دیدگاه های عرفانی مولوی در باره انسان و عشق
نویسنده: ابراهیم کلانتری
نام کتاب: نقدی بر عشق و جنایت؛ اولین داستان مثنوی معنوی
نویسنده: جلال لاهیجی و نازنین لاهیجی
نام کتاب: داستانهای مثنوی (شامل ۲۳۵ داستان)
نویسنده: محمد محمدی اشتهاردی
نام کتاب: سیمای انسان در مثنوی مولوی
نویسنده: عباس محمدیان
نام کتاب: مقدمهای بر شناخت مولانا (خودشناسی براساس مثنوی)
نویسنده: محمد امین مروتی
نام کتاب: معرفتشناسی مثنوی مولوی
نویسنده: جلیل مسعودیفر
نام کتاب: فرهنگنامه رمزهای غزلیات شمس؛ بیان رمزی در غزلیات شمس
نویسنده: رحمان مشتاق مهر
نام کتاب: علل رازپوشی در آثار مولانا و حافظ
نویسنده: یعقوب معصومی اصل
نام کتاب: فهرست الفبایی کلیات شمس
نویسنده: محمدعلی مقدمفر
نام کتاب: دنیا در مثنوی
نویسنده: احمد منیری
نام کتاب: جلوههای معاد در مثنوی
نویسنده: فرح الله موسوی
سیر معنوی با قصه های مثنوی
نویسنده: ناهید عبقری
نام کتاب: تحلیل چهار موضوع قرآنی در مثنوی
نویسنده: مهدی مهدوی
نام کتاب: مصحف باطل؛ تحلیلی از رابطه شمس و مولوی
نویسنده: آروین مهرگان
نام کتاب: نماز و عرفان مولانا
نویسنده: رضا میرابوالقاسمی
نام کتاب: مولانا در فراق شمس
نویسنده: کریم میرزالو
نام کتاب: شیوه استدلال مولوی در مثنوی (استدلال تمثیلی)
نویسنده: رضا میرصادقی
برخی کتب منتشره درباره مولانا : تقدیم به تمامی مولانادوستان و ادب پژوهان. گروه انتشاراتی بانگ نی؛ ناهید عبقری
غزلیات شمس تبریزی
آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم
گرد غریبان چمن خیزید تا جولان کنیم
امروز چون زنبورها پران شویم از گل به گل
تا در عسل خانه جهان شش گوشه آبادان کنیم
آمد رسولی از چمن کاین طبل را پنهان مزن
ما طبل خانه عشق را از نعرهها ویران کنیم
بشنو سماع آسمان خیزید ای دیوانگان
جانم فدای عاشقان امروز جان افشان کنیم
زنجیرها را بردریم ما هر یکی آهنگریم
آهن گزان چون کلبتین آهنگ آتشدان کنیم
چون کوره آهنگران در آتش دل می دمیم
کآهن دلان را زین نفس مستعمل فرمان کنیم
آتش در این عالم زنیم وین چرخ را برهم زنیم
وین عقل پابرجای را چون خویش سرگردان کنیم
کوبیم ما بیپا و سر گه پای میدان گاه سر
ما کی به فرمان خودیم تا این کنیم و آن کنیم
نی نی چو چوگانیم ما در دست شه گردان شده
تا صد هزاران گوی را در پای شه غلطان کنیم
خامش کنیم و خامشی هم مایه دیوانگیست
این عقل باشد کآتشی در پنبه پنهان کنیم
غزلیات شمس تبریزی با صدای علیرضا افتخاری. آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم. ساز و آهنگ از حسین علیزاده. از زیباترین و لطیف ترین غزلیات شمس مولوی است که در حال و هوای بهاری سروده شده است. به انتخاب ناهید عبقری و گروه انتشاراتی بانگ نی.
شرح مثنوی معنوی
به عیادت رفتن کر بَرِ همسایه رنجور خویش
مرد ناشنوایی در مییابد که همسایهاش بیمار است و با خود میاندیشد که باید به عیادت و دیدار او رفت؛ امّا کری چون من چگونه بداند که او چه میگوید؟ و به این نتیجه میرسد که با قیاس به نفس نیز میتوان پاسخ او را حدس زد؛ مثلا هنگامی که به او میگویم: احوالت چگونه است؟ او میگوید: خوبم. من در پاسخ به او خواهم گفت: خدای را شکر. و چون میپرسم که چه خوردی؟ او میگوید: شربتی یا آشی. من خواهم گفت: نوش جانت و نیز چون میپرسم که طبیب تو کیست؟ میگوید: فلان طبیب، پاسخ میدهم که من این حکیم را میشناسم طبیب فرخنده و حاجتروایی است.
ناشنوا با این پرسش و پاسخهای قیاسآلود و پندار باطل به عیادت بیمار میرود و از مریض میپرسد: چونی؟ بیمار پاسخ میدهد: از درد مُردَم. مرد ناشنوا میگوید: خدا را شکر. بیمار از این پاسخ غیردوستانه دلتنگ میگردد. سپس ناشنوا میپرسد: چه خوردی؟ بیمار میگوید: زهر. ناشنوا میگوید: نوشت باد و بدین سان ناراحتی بیمار را افزونتر میسازد. بار دیگر ناشنوا میپرسد: طبیب تو کیست؟ بیمار میگوید: عزرائیل و مرد کر میگوید: قدمش مبارک باد. بدین ترتیب ناشنوا با قیاسی باطل آتشی از خشم در جان بیمار میافروزد که دامان وی را نیز در امان نمیدارد.
در این قصّه رمزآمیز که مرد ناشنوا نمادی از «کرباطنی» و گوشی است که حقنیوش نیست، سرّ سخن در نقصان تفکر و تعقّل متعارف انسان است که پر پرواز او در قلمروی ماورای محسوسات و ملموسات نیست؛ بنابراین قیاسی که نشأت گرفته از چنین حسّ دون است، راهی به حریم وحی الهی ندارد.
- آن کری را گفت افزون مایهیی / که: تورا رنجور شد همسایهیی
شخص مبادی آداب و فاضلی به ناشنوایی گفت که همسایهات بیمار شده است.
- گفت با خود کر، که با گوش ِ گران / من چه دریابم ز گفتِ آن جوان؟
کر اندیشید که با گوش سنگین، چگونه میتوانم از سخنان آن جوان چیزی دریابم؟
- خاصه رنجور و ضعیف آواز شد / لیک باید رفت آنجا، نیست بُد
بخصوص اینک که بیمار است و صدای او ضعیف و ناتوان شده؛ امّا چارهای نیست، باید رفت.
- چون ببینم کآن لبش جنبان شود / من قیاسی گیرم آن را هم ز خَود
از حرکت لبهایش میتوانم حدس بزنم و به قیاس دریابم که چه میگوید.
- چون بگویم: چونی ای محنت کشم؟ / او بخواهد گفت: نیکم یا خوشم
وقتی حالش را بپرسم و بگویم که ای دوست بیمار چگونهای؟ او خواهد گفت: خوبم.
- من بگویم: شُکر، چه خوردی اَبا ؟ / او بگوید: شربتی، یا ماشبا
بنابراین میگویم: شکر، سپس میپرسم که چه غذایی خوردهای؟ او حتمآ خواهد گفت: شربت خوردم یا آش ماش.
- من بگویم: صحّه، نوشَت، کیست آن / از طبیبان پیش ِ تو؟ گوید: فلان
من میگویم: عافیت باشد، نوش جانت. پس از آن میپرسم که طبیب تو چه کس است؟ جوان میگوید: فلان طبیب.
- من بگویم: بس مبارک پاست او / چونکه او آمد، شود کارَت نکو
من میگویم: بسیار خوشقدم است، با آمدن او کارت روبراه میشود.
- پایِ او را آزمودستیم ما / هر کجا شد، میشود حاجت روا
ما قدم آن طبیب را تجربه کردهایم، هرجا برود، حاجت را روا میکند.
- این جواباتِ قیاسی راست کرد / پیش ِ آن رنجور شد آن نیک مرد
آن نیکمرد در ذهن خویش پاسخهایی را که بر اساس قیاس و گمان بود آماده کرد و برای عیادت همسایه بیمار رفت.
- گفت: چونی؟ گفت: مُردم، گفت: شکر / شد از این، رنجور پُر آزار و نُکر
مرد ناشنوا گفت: حالت چطور است؟ بیمار گفت: مُردم. مرد ناشنوا گفت: خدا را شکر. مرد بیمار از این حرف غیردوستانه بسیار رنجیده خاطر و ناراحت شد.
- کین چه شکراست؟ او مگر با ما بَداست؟ / کر قیاسی کرد و آن کژ آمدهاست
بیمار اندیشید: که اکنون چه جای شکر است؟ مگر او با من دشمنی دارد؟
مرد ناشنوا بر اساس قیاس سخن گفته بود؛ امّا قیاس وی خطا بود.
- بعد از آن گفتش: چه خوردی؟ گفت: زهر / گفت: نوشَت باد، افزون گشت قهر
مرد ناشنوا گفت: چه غذایی خوردهای؟ بیمار گفت: زهر. مرد ناشنوا گفت: نوشت باد. و با این گفته قهر و رنجش بیمار افزونتر گشت.
- بعد از آن گفت: از طبیبان کیست او / که همی آید به چاره پیش ِ تو؟
بعد از آن مرد ناشنوا گفت: کدام طبیب برای درمان به نزد تو میآید؟
- گفت: عزرائیل میآید، برو / گفت پایش بس مبارک، شاد شو
بیمار از شدّت ناراحتی به او گفت: عزرائیل. ناشنوا گفت: شاد باش که قدم او بس مبارک است.
- کر برون آمد، بگفت او شادمان / شُکر، کش کردم مراعات این زمان
مرد ناشنوا از منزل بیمار بیرون آمد و شادمان بود که خدا را شکر، در چنین حالی به عیادت او رفتم.
🔵 به نقل از شرح مثنوی با نگاهی تطبیقی به مبانی عرفان نظری. ناهید عبقری. شرح مثنوی معنوی
غزلیات شمس. جان و جهان! دوش کجا بودهای
جان و جهان! دوش کجا بودهای
نی غلطم، در دل ما بودهای
دوش ز هجر تو جفا دیدهام
ای که تو سلطان وفا بودهای
آه که من دوش چه سان بودهام!
آه که تو دوش کرا بودهای!
رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بودهای
زهره ندارم که بگویم ترا
« بی من بیچاره چرا بودهای؟! »
یار سبک روح! به وقت گریز
تیزتر از باد صبا بودهای
بیتو مرا رنج و بلا بند کرد
باش که تو بنده بلا بودهای
رنگ رخ خوب تو آخر گواست
در حرم لطف خدا بودهای
رنگ تو داری، که زرنگ جهان
پاکی، و همرنگ بقا بودهای
آینهٔ رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بودهای
غزلیات شمس. جان و جهان! دوش کجا بودهای . به انتخاب ناهید عبقری . انتشارات بانگ نی.
غزلیات شمس. جان و جهان! دوش کجا بودهای … از زیباترین و لطیف ترین غزلیات حضرت مولانا با صدای استاد محمدرضا شجریان. بانگ نی.
دیوان شمس تبریزی یا دیوان کبیر، دیوان مولانا جلالالدین محمد بلخی شامل غزلها، رباعیها و ترجیعهای اوست. دیوان شمس تبریزی در عُرف خاندان مولانا و سلسلهٔ مولویه در روزگاران پس از مولانا با عنوان دیوان کبیر شناخته میشدهاست. گویا آنچه در تداول مولویان جریان داشتهاست همان دیوان یا غزلیات بودهاست و بعدها عنوان دیوان کبیر را بر آن اطلاق کردهاند. همچنین عنوان دیوان شمس تبریزی یا کلیات شمس تبریزی نیز از عنوانهایی است که در دورههای بعد بدان داده شدهاست، به اعتبار این که بخش اعظم این غزلها را مولانا خطاب به شمسالدین تبریزی سرودهاست.
ترجمه کتاب پله پله تا ملاقات خدا به کردی
کتاب “پله پله تا ملاقات خدا” نوشته عبدالحسین زرینکوب با همکاری وابستگی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در ارزروم به زبان کردی ترجمه و منتشر شد.
با همکاری وابستگی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در ارزروم و مرکز ساماندهی ترجمه و نشر معارف اسلامی و علوم انسانی، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، کتاب “پله پله تا ملاقات خدا” نوشته عبدالحسین زرینکوب توسط محمد گرسی در قالب طرح “تاپ” به زبان کردی ترجمه و در ۳۱۲ صفحه از سوی انتشارات احسان ترکیه، چاپ و منتشر شد.
این اثر در مورد زندگی، اندیشه و سلوک مولانا جلالالدین محمد بلخی (رومی) است. عبدالحسین زرینکوب در این کتاب بر خلاف سایر تألیفات خود از دادن مراجع و منابع مختلف و متعدد در داخل کتاب خودداری کرده و همه مطالب را به قلمی بسیار ساده، روان و عامه فهم نوشته است.
در ادامه ی خبر ترجمه کتاب پله پله تا ملاقات خدا به کردی آمده است:
زرینکوب در مقدمه، در خصوص عنوان کتاب مینویسد: “پله پله تا ملاقات خدا، و این عنوان را از آنرو برای این نوشته برگزیدهام که خطّ سیر زندگی مولانا جلالالدین محمّد بلخی رومی معروف به مولوی را در سلوک روحانی تمام عمر او نشان میدهد؛ هرچند خود در مثنوی معنوی وی به شکل یک مصرع شعر، از زبان طعانهای نقل میشود که به پندار خویش هیچ نشانی از آن در مثنوی که خود یک رویه از زندگی و سلوک مولاناست نمییابد. جزء اخیر مصرع مولانا هم تعبیری ترجمه گونه مأخوذ از کریمهٔ “وَ منْ یَرجُو القاءَ ربّه” در قرآن کریم (۱۱۰/۱۸) است و با استناد به کلام لاریب در باب تعبیر و عنوان بر گوینده و نویسنده مجال ریبی نمیماند اگر چه امکان تأویل در این باب نیز توقف در ظاهر تعبیر را الزام نمیکند.”
این کتاب شرح جانانه و جنون آمیز جوانمردی است که پیش از آنکه صبح معرفت از مشرق سرّش بر دمد و “شمس” عشق در افق اقبالش طالع شود، زاهدی باترس، سجاده نشینی باوقار، شیخی زیرک، مردهای گریان بود و وقتی در چنگال شیخ گیر افتاد و دولت عشق را نصیب برد. زندهای خندان، عاشقی پَرّان، یوسفی یوسف زاینده، و آفتابی بیسایه شد.
انتشارات بانگ نی. مولانا. ناهید عبقری. ترجمه کتاب پله پله تا ملاقات خدا به زبان کردی .
من طربم طرب منم زهره زند نوای من
من طربم طرب منم زهره زند نوای من
عشق میان عاشقان شیوه کند برای من
عشق چو مست و خوش شود بیخود و کش مکش شود
فاش کند چو بیدلان بر همگان هوای من
ناز مرا به جان کشد بر رخ من نشان کشد
چرخ فلک حسد برد ز آنچ کند به جای من
من سر خود گرفتهام من ز وجود رفتهام
ذره به ذره می زند دبدبه فنای من
آه که روز دیر شد آهوی لطف شیر شد
دلبر و یار سیر شد از سخن و دعای من
یار برفت و ماند دل شب همه شب در آب و گل
تلخ و خمار می طپم تا به صبوح وای من
تا که صبوح دم زند شمس فلک علم زند
باز چو سرو تر شود پشت خم دوتای من
باز شود دکان گل ناز کنند جزو و کل
نای عراق با دهل شرح دهد ثنای من
ساقی جان خوبرو باده دهد سبو سبو
تا سر و پای گم کند زاهد مرتضای من
بهر خدای ساقیا آن قدح شگرف را
بر کف پیر من بنه از جهت رضای من
گفت که باده دادمش در دل و جان نهادمش
بال و پری گشادمش از صفت صفای من
پیر کنون ز دست شد سخت خراب و مست شد
نیست در آن صفت که او گوید نکتههای من
ساقی آدمی کشم گر بکشد مرا خوشم
راح بود عطای او روح بود سخای من
باده تویی سبو منم آب تویی و جو منم
مست میان کو منم ساقی من سقای من
از کف خویش جستهام در تک خم نشستهام
تا همگی خدا بود حاکم و کدخدای من
شمس حقی که نور او از تبریز تیغ زد
غرقه نور او شد این شعشعه ضیای من
غزلیات شمس. با صدای همایون شجریان. از زیباترین و عمیق ترین غزلیات شمس که وصفی از عارف کامل واصل است . به انتخاب ناهید عبقری و گروه انتشاراتی بانگ نی
غزلیات شمس ، آب زنید راه را هین که نگار میرسد
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
راه دهید یار را آن مه ده چهار را
کز رخ نوربخش او نور نثار میرسد
چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان
عنبر و مشک میدمد سنجق یار میرسد
رونق باغ میرسد چشم و چراغ میرسد
غم به کناره میرود مه به کنار میرسد
تیر روانه میرود سوی نشانه میرود
ما چه نشستهایم پس شه ز شکار میرسد
باغ سلام میکند سرو قیام میکند
سبزه پیاده میرود غنچه سوار میرسد
خلوتیان آسمان تا چه شراب میخورند
روح خراب و مست شد عقل خمار میرسد
چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما
زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار میرسد
غزلیات شمس ، آب زنید راه را هین که نگار میرسد . آهنگی خاطره آمیز از محمود علی قلی، با غزلی از مولانا : آب زنید راه را هین که نگار میرسد … به انتخاب ناهید عبقری و گروه انتشاراتی بانگ نی
غزلیات شمس از عمیق ترین و پرمغزترین معارف برخوردار است. این غزل در وزن عروضی «مفتعلن مفاعلن» سروده شده است.
گروه انتشاراتی بانگ نی در این صفحه بهترین غزلیات مولانا که توسط خوانندگان بزرگ خوانده شده است را در اختیار ادب دوستان و هنردوستان قرار می دهد.
فرار از عزرائیل
نگریستنِ عزرائیل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و
تقریر ترجیحِ توکل بر جهد و قلّتِ فایده جهد
مردی وحشتزده و مضطرب به بارگاه سلیمان(ع) وارد میشود و از او میخواهد که باد را فرمان ده مرا به هندوستان ببرد؛ زیرا از نگاه هولناکی که عزرائیل بر من افکند، سخت بیمناکم. سلیمان او را اجابت میکند و در ملاقاتی با عزرائیل از وی سبب خشم او را نسبت به آن مرد جویا میشود. عزرائیل پاسخ میدهد که خداوند امر فرموده بود تا جان او را در هندوستان بستانم و هنگامی که او را در اینجا دیدم از تعجّب در وی نگریستم که چگونه یک روزه میتواند به هندوستان برود؟ سِرّ سخن آن است که تدبیر آدمی در حذر از تقدیر حاصلی ندارد.
- زادمردی چاشتگاهی در رسید در سرا عدل سلیمان در دوید
آزاد مردی بامدادان هراسان و شتابزده به بارگاه سلیمان(ع) وارد شد.
- رویش از غم زرد و هر دو لب کبود پس سلیمان گفت: ای خواجه چه بود؟
رنگ چهره او از اندوه به زردی گراییده و لبهایش از شدّت ترس کبود شده بود. سلیمان از او پرسید: ای مرد محترم، چه اتّفاقی افتاده است؟
- گفت: عزراییل در من این چنین یک نظر انداخت پر از خشم و کین
آن مرد گفت: عزرائیل با خشم و غضب و نفرت به من نگاه کرد.
- گفت: هین! اکنون چه میخواهی؟ بخواه گفت: فرما باد را ای جان پناه!
سلیمان(ع) گفت: اکنون چه میخواهی؟ مرد گفت: ای جانپناه، به باد فرمانی بده.
- تا مرا زینجا به هندستان بَرَد بو که بنده کآن طرف شد، جان بَرَد
که مرا از این مکان به هندوستان ببرد، شاید بتوانم از دست عزرائیل بگریزم.
- نَک ز درویشی گُریزاناند خلق لقمه حرص و اَمَل زآناند خلق
اینک مردم از فقر و تهیدستی، چه به مفهوم ظاهری آن و چه به معنایِ عرفانی آن، میگریزند؛ بنابراین مانند لقمهای در دهان حرص و آرزوهای دور و دراز گرفتار میآیند.
- ترس ِ درویشی، مثالِ آن هراس حرص و کوشش را تو هندستان شناس
ترس از فقر و درویشی مانند هراسی است که آن جوان از مرگ داشت و حرص و کوشش برای دستیابی به امیدها و آرزوهای دور و دراز، مانند هندوستان است که آن جوان با شتاب
به آنجا پناه برد؛ امّا فرار او سودی نداشت و مرگ طبق مشیّت الهی به سراغ او آمد؛ بنابراین فرار از حقایق و پناه جستن به لذایذ دنیوی و حرص برای کسب این گونه امور همان قدر بیهوده است که کوشش آن جوان.
- باد را فرمود تا او را شتاب بُرد سویِ قعرِ هندستان بر آب
سلیمان(ع) به باد دستور داد تا او را به سرعت به دورترین نقاط هندوستان بُرد.
- روزِ دیگر وقتِ دیوان و لِقا پس سلیمان گفت عزرائیل را
روز بعد هنگام بار عام و دادرسی، سلیمان(ع) عزرائیل را مورد خطاب قرار داد.
- کآن مسلمان را به خشم از بهرِ آن بنگریدی، تا شد آواره ز خان؟
و گفت: نگاه خشمآگینی که به آن مرد مسلمان افکندی برای آن بود که آوارهاش سازی؟
- گفت: من از خشم کی کردم نظر؟ از تعجّب، دیدمش در ره گذر
عزرائیل گفت: نگاه من خشمگین نبود، از اینکه او را در این مکان دیدم، متعجّب شدم.
- که مرا فرمود حق، که امروز هان! جان او را تو به هندستان ستان
زیرا از درگاه حق فرمانی رسید که امروز جان این جوان را در هندوستان بستان.
- از عجب گفتم: گر او را صد پَر است او به هندستان شدن دُور اندر است
چون او را اینجا دیدم، اندیشیدم که اگر صدها پر داشته باشد، نمیتواند امروز در هندوستان باشد.
به نقل از شرح مثنوی با نگاهی تطبیقی به مبانی نظری. ناهید عبقری. فرار از عزرائیل
غزلیات شمس تبریزی
رندان سلامت میکنند جان را غلامت میکنند
مستی ز جامت میکنند مستان سلامت میکنند
در عشق گشتم فاشتر وز همگنان قلاشتر
وز دلبران خوش باشتر مستان سلامت میکنند
غوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر مستان سلامت میکنند
افسون مرا گوید کسی توبه ز من جوید کسی
بی پا چو من پوید کسی مستان سلامت میکنند
ای آرزوی آرزو آن پرده را بردار زو
من کس نمیدانم جز او مستان سلامت میکنند
ای ابر خوش باران بیا وی مستی یاران بیا
وی شاه طراران بیا مستان سلامت میکنند
حیران کن و بیرنج کن ویران کن و پرگنج کن
نقد ابد را سنج کن مستان سلامت میکنند
شهری ز تو زیر و زبر هم بیخبر هم باخبر
وی از تو دل صاحب نظر مستان سلامت میکنند
آن میر مه رو را بگو وان چشم جادو را بگو
وان شاه خوش خو را بگو مستان سلامت میکنند
آن میر غوغا را بگو وان شور و سودا را بگو
وان سرو خضرا را بگو مستان سلامت میکنند
آن جا که یک باخویش نیست یک مست آن جا بیش نیست
آن جا طریق و کیش نیست مستان سلامت میکنند
آن جان بیچون را بگو وان دام مجنون را بگو
وان در مکنون را بگو مستان سلامت میکنند
آن دام آدم را بگو وان جان عالم را بگو
وان یار و همدم را بگو مستان سلامت میکنند
آن بحر مینا را بگو وان چشم بینا را بگو
وان طور سینا را بگو مستان سلامت میکنند
آن توبه سوزم را بگو وان خرقه دوزم را بگو
وان نور روزم را بگو مستان سلامت میکنند
آن عید قربان را بگو وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو مستان سلامت میکنند
ای شه حسام الدین ما ای فخر جمله اولیا
ای از تو جانها آشنا مستان سلامت میکنند
غزلیات شمس تبریزی ؛ مستان سلامت می کنند ؛ با صدای محمدرضا شجریان ؛ به انتخاب ناهید عبقری و انتشارات بانگ نی